سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -
عنوان و نام پديدآور : پیام غدیر: برگزیده ای از مجموعه مقالات، پیام ها و دیدارها/ صافی گلپایگانی مدظله الشریف.
وضعيت ويراست : ویراست 2.
مشخصات نشر : قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1438 ق.= 1395.
مشخصات ظاهری : 231 ص.؛ 5/14 × 5/21 س م.
شابک : 95000 ریال 978-600-7854-28-0 :
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه: ص 211 - 224؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت : نمایه.
موضوع : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 - -- دیدگاه درباره غدیر خم
موضوع : Safi Gulpaygan, Lutfullah -- Views on Ghadir
موضوع : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 - -- پیام ها و سخنرانی ها
موضوع : غدیر خم
موضوع : Ghadir
رده بندی کنگره : BP223/54/ص24پ9 1395
رده بندی دیویی : 297/452
شماره کتابشناسی ملی : 4565975
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
پیام غدیر
برگزیده ای از مجموعه مقالات، پیام ها و دیدارها
مرجع عالیقدر حضرت آیة الله صافی گلپایگانی مدظله الشریف
ص: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
غدير، عيد ولايت و عيد نصب وصیّ الرسول به امر مبارك ذات اقدس حق تعالی است، روز بزرگی كه حتی بيگانگان نتوانسته اند نور جهان تاب آن را پنهان سازند.
دانشمندان، نويسندگان و سرايندگان غديری اگرچه زمين مسكنت بوسيده و خود را عاجز از وصف ذرّه ای از عظمت غدير بی انتها شمرده اند امّا بيانات، نوشتارها و سروده هايي را در خدمت به آستان ملكْ پاسبان ولايت عرضه نموده اند كه می تواند در معرفت آموزی و بينش بخشی دل شيفتگان ولايت و شيعيان اميرالمؤمنين(علیه السلام) نقش بسزايي ايفا نمايد.
يكی از دانشمندان و نويسندگان برجسته اين حوزه ولایی، مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمی صافی گلپايگانی مدّظله الوارف است كه به عنوان مؤسّس و بنيانگذار دهه ولايت موسوم به «دهه غدير» شناخته شده اند.
پيام غدير دفتري ارزشمند از مقالات، پيام ها و ديدارهاي معظّم له
ص: 5
پيرامون روز بزرگ و تاريخي غدير است که توسط دفتر تنظيم و نشر آثار اين مرجع عاليقدر، گردآوری شده و پس از چينش و نمايه نگاری، به عاشقان ولايت تقديم می گردد؛ اميد است اين اثر ناچيز مورد قبول اميرالمؤمنين حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) قرار بگيرد.
والله هو الموفّق
ص: 6
بخش اول: مقالات... 15
(1) سيری در غدير. 17
ارتباط و وابستگی روز بعثت و عيد غدير. 17
غدير، استمرار نظام رسولان الهی.. 18
تبعيّت از نظام امامت، وظيفه اي همگانی.. 19
لزوم تجليل از عيد غدير. 19
پرسش هايی پيرامون نظام سياسی اسلام 20
پرسش اول. 21
پرسش دوم. 22
پرسش سوم. 22
پرسش چهارم. 23
پرسش پنجم. 23
پاسخ به پرسش ها 25
هدف عالی بعثت و رسالت... 26
پيش بينی و تدارک حکومت خدايی.. 28
مشکل حکومت... 30
نظامی که معيّن شد. 31
سياست و ديانت در اسلام. 34
اسناد حديث غدير. 35
تفسير آيه تبليغ. 36
محل و شأن نزول. 37
ص: 7
مفاد و هدف آيه. 38
اشکال و جواب... 41
پيام غدير. 43
(2) «ولايت» در خطبه غدير. 45
غرض ورزی هميشگی مخالفان. 45
استعمال لفظ «خليفه» در بعضی روايات... 47
استعمال لفظ «خليفه» در اصل خطبه غدير. 48
وجه تكيه بر لفظ «ولیّ» و «مولی» در خطبه غدير. 49
بخش دوم: پیام ها 53
(1) عجز وصف كنندگان. 55
اعتراف همگان به عجز از وصف علی(علیه السلام) 55
وصف علی(علیه السلام) از زبان پيامبر(صلی الله علیه و آله) 56
كلام بزرگان در مدح اميرالمؤمنين(علیه السلام) 58
(2) خادمان غدير. 65
عجز دانشمندان از بيان فضایل علی(علیه السلام) 65
جوانب متعدد شخصيت اميرالمؤمنين(علیه السلام) 66
اعتراف بزرگان اهل سنّت به فضایل علی(علیه السلام) 68
تقدير از شارح كتاب «خصائص نسائی» 70
(3) نشانه محبّت... 72
سلام بر غديريان. 73
اهميت روز غدير. 74
ابعاد عظمت اميرالمؤمنين(علیه السلام) 75
تجليل از غدير، زمينه افزايش معارف ولایی.. 79
عمل به دستورات دين، علامت واقعی ولايت... 80
مسئوليت همگانی در برابر اعمال خلاف شرع. 80
(4) مكتب غدير. 83
ص: 8
تفسير آيه تبليغ. 84
مدنی بودن سوره مائده 84
سابقه نزول آيه در امر ولايت... 84
عدم اكمال تبليغ رسالت بدون ابلاغ ولايت... 85
توطئه ها عليه تبليغ ولايت... 85
نتيجه تفسير. 86
مقاومان سنگر ولايت... 87
چند توصيه به جوانان منتظر. 88
گذشته های پر افتخار خود را فراموش نكنيد. 88
به آداب و سنن اسلامی ملتزم باشيد. 89
استقلال و هويت اسلامی را حفظ كنيد. 89
تمدّن اسلامی را گسترش دهيد. 89
در مقابل اسلام زدايی دشمن به هوش باشيد. 91
از رجوع به جاهليّت اولی و استقبال به جاهلیّت آينده بپرهيزيد. 91
على(علیه السلام) را الگوی خويش قرار دهيم. 92
پيرو مكتب علوی و فاطمی باشيد. 93
(5) امير غدير. 95
مقامات عالی امام(علیه السلام) 95
عجز همگان از معرفت امام علی(علیه السلام) 96
لزوم الگوبرداری جوانان از جوانی علي(علیه السلام) 96
(6) كلام امير. 99
نهج البلاغه نشان كمال انسانيّت... 99
وجوه اعجاز نهج البلاغه. 100
اعتراف دانشمندان به مقام والاي علي(علیه السلام) 101
شخصيّت الهي اميرالمؤمنين(علیه السلام) 102
(7) هشدار های غديری.. 104
ص: 9
تعظيم ايّام الهي، نشانه التزام به شعائر دينی.. 105
هشدارهاي غدير. 105
هويّت شيعی را حفظ كنيد. 105
مراقب تهاجم دشمنان به اسلام عزيز باشد. 106
مغلوب ظواهر مادّی نشويد. 107
در مكتب انتظار خود را بسازيد. 107
پيروزي حق و زوال باطل.. 107
آيه ذرّ و لقب اميرالمؤمنين(علیه السلام) 108
(8) غديرشناسی.. 110
دهه غدير، فرصتي براي اجراي مقاصد اسلامي.. 111
مكتب غدير، مكتب همه انبيا 111
اعتبار و تواتر حديث غدير. 112
چند توصيه مهم. 113
ترويج غدير را از خانواده خويش آغاز كنيد. 113
همه رسانه ها غدير را تبليغ كنند. 113
رشته غديرشناسی تأسيس شود. 114
تمسّك به غدير، تنها راه سعادت... 114
تقدير از خدمتگزاران غدير. 114
(9) علی محوری.. 116
مودّت اهل بيت(علیهم السلام) نقطه وحدت فِرَق اسلامی.. 116
اعتراف فريقين به محوريّت علی(علیه السلام) 117
امّت واحده با محوريّت اهل بيت(علیهم السلام) 119
(10) حيات جاودان. 121
غدير رمز پايداری و استقامت... 121
استمرار غدير در ولايت امام زمان(علیه السلام) 122
عجز از وصف غدير. 123
ص: 10
مسئلت توفيق برای خادمان غدير. 123
(11) زيباترين حماسه 125
ارزش تجليل از غدير. 126
چيستی غدير. 126
وظيفه مسلمانان نسبت به غدير. 128
پيام هاي غدير. 129
اعتراف به عجز از وصف غدير. 129
(12) خطبه وحيانی.. 131
اقيانوس معنا 132
پيرامون خطبه غدير. 136
معجزه رسول الله(صلی الله علیه و آله) 136
نقل خطبه توسط بزرگان اهل سنّت... 136
لزوم مداومت بر مطالعه خطبه غدير و تأمّل در آن. 137
اعتراف به عجز در نگارش درباره غدير. 138
(13) نصوص ولايت... 139
انواع نصوص بر ولايت... 140
نصوص جليّه. 140
نصوص خفيّه. 142
اصل عقلایی تفضيل فاضل بر مفضول. 143
اظهار عجز از وصف غدير. 146
(14) مرد ولايت... 147
جايگاه والای حديث غدير. 148
علّامه امينی، شيفته آستان علوي.. 149
وظيفه شيعيان در عصر حاضر. 149
(15) پيروزی نهايي غدير. 151
غدير در ملكوت اعلا.. 152
ص: 11
غدير، فرصت تجديد ميثاق با ولايت... 153
نصوص ولايت... 153
ابلاغ غدير، قدردانی از نعمت ولايت... 155
بخش سوم: دیدارها 157
(1) حفظ و ترويج آثار غديری.. 159
لزوم آشناسازی مردم با فضایل اهل بيت(علیهم السلام) 159
ثواب ذكر فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) 159
لزوم بهره گيری از علوم اهل بيت(علیهم السلام) 160
اهمّيّت توجه به آثار علمای سلف درباره حديث غدير. 160
شخصيّت الهی حضرت ابوطالب(علیه السلام) 160
(2) وظيفه خادمان غدير 161
آشناسازي مردم با معارف ولايي، هدف احيای غدير. 161
تبليغ ولايت علی(علیه السلام)،تبليغ تمام رسالت انبيا 162
ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) در حيات پيامبر(صلی الله علیه و آله) 163
احترام خاصّ اميرالمؤمنين(علیه السلام) به پيامبر(صلی الله علیه و آله) 164
اميرالمؤمنين(علیه السلام)، اولين بيعت كننده با پيامبر(صلی الله علیه و آله) 165
فضایل علي از زبان پيامبر÷.. 165
کتاب «الامام علي صوت العدالة الانسانیه» 166
مظلوميّت علی(علیه السلام) در جامعه اسلامی.. 167
لزوم رعايت ظواهر شرعی در جشن غدير. 168
(3) مدافعان ولايت 169
ارتباط آيه تبليغ و اكمال دين.. 169
اهميّت واقعه غدير در كلام دانشمندان. 170
افتخار به فرهنگ غدير. 170
لزوم دفاع از حدود و ثغور ولايت... 170
ص: 12
(4) اساس دين 172
لزوم تبليغ همگانی مكتب غدير. 172
ولايت، شرط قبولی اعمال. 172
علی(علیه السلام) افضل اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) 173
(5) معرفت افزایی نسبت به ولايت... 174
لزوم افزايش معرفت نسبت به مقامات علی(علیه السلام) 174
كتاب «الغدير» احياكننده ولايت... 175
(6) جهانی مشتاق مكتب غدير. 176
خدمت به غدير، عنايت الهی.. 176
اشتياق جهان به شناختن مكتب ولايت... 176
لزوم گرامیداشت غدير. 177
(7) ذی الحجه، ماه ولايت... 178
ابلاغ ولايت علی(علیه السلام) اساس اسلام. 178
وضوح واقعه غدير. 179
ذی الحجة الحرام، ماه ولايت و امامت... 179
لزوم اعزام مبلّغان غدير. 180
(8) غدیر و اهمیّت مديريّت در اسلام 182
نصوص قرآنی بر ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) 182
مديريت در جامعه اسلامی.. 183
نصوص روايي متواتر در ولايت علی(علیه السلام) 184
(9) سيره امام غدير. 185
التزام به لوازم ولايت مداری.. 185
اعتراف همگان به فضایل علی(علیه السلام) 185
سيره اميرالمؤمنين(علیه السلام) 186
اهتمام اميرالمؤمنين(علیه السلام) به رسيدگی به فقرا 186
ص: 13
لزوم ترويج كتاب نهج البلاغه. 188
(10) مبلّغان غدير 189
لزوم تقويت هويّت ولایي.. 189
غدير، ابلاغ و اخطاري بزرگ... 190
دلالت نصوص جليّه قرآني بر ولايت علي(علیه السلام) 191
اعتراف بزرگان اهل سنّت به فضایل علي(علیه السلام) 192
غير قابل شمارش بودن فضایل علي(علیه السلام) 194
ولايت از مهم ترين اصول دين.. 194
ضرورت تبليغ هويّت ولايي.. 195
آرزوی توفيق تبليغ غدير. 196
(11) نگهبانان ولايت 197
ارزش والای نعمت ولايت... 197
خداوند متعال، حافظ حقيقی ولايت... 198
اعتراف فريقين به فضایل علی(علیه السلام) 198
اميرالمؤمنين(علیه السلام) در كلام پيامبر(صلی الله علیه و آله) 202
فضایل علی(علیه السلام) در سروده های شعرا 203
نصوص در فضيلت اميرالمؤمنين(علیه السلام) 204
اعتراف به عجز از وصف اميرالمؤمنين(علیه السلام) 208
کتاب نامه... 211
ص: 14
ص: 15
ص: 16
سيرى در غدير(1)
قال الله تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾؛(2)
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ ديناً﴾.(3)
روز تاريخي و بزرگ عيد سعيد غدير مانند روز عظيم بعثت
ص: 17
بااهميت و بي نظير است. اين دو روز با يکديگر، پيوند و بستگي کامل دارند.
بعثت، اصل، اساس و پايه انقلاب الهي، جهاني و جاوداني اسلام، و روز غدير مکمّل و تداوم بخش آن است. غدير در وجود، فرع بعثت است و روز بعثت در بقا، پيش آهنگ غدير است.
بعثت، سرآغاز ابلاغ وحي و عرضه نظامات فراگير و همه جانبه اسلام، تا تشکيل حکومت اسلامي و حاکميت الله به رهبري شخص رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) است، و روز غدير کامل کننده دين و اعلام استمرار نظام عصر نبوّت به رهبري اميرالمؤمنين و فرزندان آن حضرت، ائمه معصوم(علیهم السلام) است.
اين دو همايون روز، با يکديگر هم سويي معنوي و بستگي ناگسستني دارند. حصار خلل ناپذير اسلام را که توحيد همچون پي بنا است، امامت چارديوار و بعثت سقف است. پس هيچ يک از اين دو روز را از ديگري بي نيازي نيست که هر دو خط اسلام را در تأسيس و بقا ترسيم نموده اند، نه اسلام منهاي حکومت و نظام غدير است و نه نظام غدير، غير از اسلام است.
نظامي که در غدير به آن صورت عام و جلوه رسمي به همگان اعلام شد نظامي است که همواره استمرار داشته و هرگز منقطع نخواهد شد
ص: 18
و زمين هيچ گاه از شخصي که صاحب، مدير و رهبر آن نظامباشد خالي نخواهد ماند.
چنان که اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) در خبري که خاص و عام آن را روايت نموده اند مي فرمايد:
«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ للهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَإِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً».(1)
مسلمانان راستين و متعهّد همواره تابعيت اين نظام را که نظام امامت و ولايت است داشته اند و دارند و اگر به ظاهر تابعيت يکي از نظامات ديگر را داشته باشند و يا در کشورهاي بيگانه ناچار از مراعات نظامات آنها باشند در همان حال و همان جا نيز بايد تابع نظام امامت باشند و در حال مراعات از نظام هاي غيرمسلمان، بايد در محدوده تابعيت از نظام امامت عمل نمايند و از آن خارج نشوند.
بديهي است روز ابلاغ و اعلان تشکيل اين نظام که در آن واقعيت و
ص: 19
هويت حاکميت الله ظهور مي يابد از ايام الله بزرگ است که بايدسالروز آن را گرامي داشت و پيام و درسي را که براي همه جهانيان به ويژه مسلمانان دارد همواره بازگو کرد. روزي که دين در آن به کمال رسيده و نعمت خداوند متعال بر اين امت تمام يافته است، بسيار باعظمت است.
ياد آن روز که نظام سياسي دين، اعلام و رهبري فکري، علمي، معنوي، سياسي و امام، حجّة الله، ولیّ الله و خليفة الله معرفي شده است، بايد هميشه در دل ها زنده بماند و تعهد جامعه به بزرگداشت و پيروي از آن آشکار باشد.
بايد در هر فرصت مناسب و به خصوص در ماه ذی الحجه پيرامون ابعاد اين نظام، شرايط و شخصيت رهبران آن و ويژگي هاي حکومت در اسلام، سخنراني ها، کنفرانس ها، سمينارها و تأليف کتاب و تحقيق و بررسي ادامه يابد.
برنامه اي که پيغمبر اعظم اسلام(صلی الله علیه و آله) در غدير خم به امر مؤکّد خداوند متعال اجرا کرد به همه پرسش هاي پيرامون چگونگي نظام سياسي اسلام پاسخ مي دهد و اسلام را از نقصي بسيار بزرگ (نداشتن نظام حکومت) مبرّا مي سازد.
برخي از پرسش ها پيرامون برنامه حکومت در اسلام به شرح زير است:
ص: 20
با تأثير تمامي که شکل نظام سياسي در صلاح يا فساد حال جامعه دارد و در تمام شئون زندگي انسان حتي در جزئي ترين امور از راهنمايي هاي لازم خودداري نکرده است، در اين موضوع حياتي و سرنوشت ساز که حسن جريان همه امور مهم اجتماعي، اقتصادي و سياسي بلکه عبادي و اخلاقي به آن ارتباط دارد چگونه انسان ها را هدايت کرده و چه نظامي را برگزيده است؟ بديهي است آنچه به عقل خود درک مي کنيم اين است که بايد به اين مسئله بيشتر از بسياري مسائل توجه شده باشد.
آنچه از تاريخ استفاده مي شود اين است که شخص پيغمبر(صلی الله علیه و آله) اين موضوع بسيار مهم را مي دانسته که فقط با انتخاب الهي، تکليف پيامبر، مشخّص مي شود. به عنوان نمونه يکي از سران کفّار در آغاز بعثت، مسلمان شدن خود و قبيله اش را مشروط به شرايطي کرده بود که از آن جمله يکي اين بود که پس از پيغمبر(صلی الله علیه و آله) جانشين و خليفه آن حضرت باشد كه حضرت اين شرط را با ذکر اين دليل که تعيين جانشين پيامبر با خدا است قبول نفرمود.(1)
ص: 21
برحسب آيه کريمه: ﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ... ﴾ (1)تا پيش از روز نزول اين آيه و حصول سبب نزول آن، دين کامل نبوده و نعمت خدا تمام نشده بود. سؤال اين است که امري که دين (يعني مجموعه تعاليم و دستورات ديني از اعتقادي و عملي) به آن کامل شده است حتماً نه يک حکم جزئي و کوچک بلکه امر بسيار مهمّي بوده که اعلام آن سبب نزول اين آيه شريفه شده است، و غير از رهبري امت و ولايت که در روز غدير ابلاغ شد چه امر مهم ديگري باقي مانده بود که رسماً اعلام نشده باشد تا ابلاغ آن بتواند موجب اکمال دين و اتمام نعمت گردد؟
بنا به روايت جمعي از مفسران و علماي اسباب النزول، آيه کريمه: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ ... ﴾(2) در حجّة الوداع در سال دهم هجرت نازل شده است و به اتفاق سوره مائده از سور مدنيه است. سؤال اين است با اینکه احکام اسلام از عبادات، مثل نماز، روزه و حج، و از ماليات، مثل زکات و خمس، و احکام معاملات و جزائيات در حدود و تعزير، و کفّارات و ديات همه بيان شده بود و از همه مهم تر پيغمبراکرم(صلی الله علیه و آله) مبارزه با شرک، بت پرستي و سرکوب کردن آن را به پايان
ص: 22
رسانده بود در حجّة الوداع به تبليغ چه امر مهمّي مأموريت يافت که خدا فرمود: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾(1) و چه موضوعي بوده است که خدا به پيغمبر شجاع و قوي القلب و بااراده خود فرمود: ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾(2) و اين کلام خطاب به شخصيّتي بود که در شهر مکّه مکرّمه که در آن عصر مرکز سران بي باک و فتّاک مشرکان و بت پرستان بود بي ترس و بيم و بي نگراني دين توحيد را اعلام و شرک و بت پرستي را باطل شمرده بود؟
در غدير خم، آن مؤتمر و اجتماع بزرگ که ده ها هزار نفر در آن شرکت داشتند تشکيل شد و در آن گرماي طاقت فرسا پيغمبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد پيش رفتگان حاج را بازگردانند و منتظر ماند تا عقب ماندگان جمعيت برسند و سپس پيام خود را اعلام فرمود، چنان اعلامي در مورد علي(علیه السلام) براي چه امري غير از ابلاغ رهبري و ولايت آن حضرت مي توانست انجام گيرد؟
تواريخ گوياي اين واقعيت اند که روش امويان و عبّاسيان، در تجاهر
ص: 23
به فساد، فحشا، ارتکاب مناهي و انواع فسق و فجور تا آنجا رسيد که در عهد جاهليت هم زشتي رفتار هيچ يک از امپراطوران، قيصرهاي جابر روم و شاهنشاهان خودکامه ايران به آن پايه نرسيده بود و خود، احياگر همان رسوم و عاداتي شدند که اسلام به شدّت با آنها به مبارزه برخاسته بود. شمّه اي از آن مفاسد در تاريخ بني عباس و بني اميه و دربار آنها ثبت است.
اگر رهبري امت بعد از پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در اختيار افرادي قرار مي گرفت که اهليّت ادامه دادن به خط و سيره آن حضرت را داشتند اوضاع فاسدي که اسلام بر آنها خط بطلان کشيد و خلاف آن را در عمل ارائه داد تجديد نمي شد و مدينه مردمي و متواضعي که از پيغمبر(صلی الله علیه و آله) به جاي ماند به دمشق، معاويه، يزيد، وليد، ساير بني اميه؛ بغداد، منصور مستکبر، هارون جابر و دگر ملوک بني عباس؛ و قسطنطنيه يا سلاطين عثماني؛ غرناطه، قرطبه اسپانيا و پايتخت هاي ديگر تبديل نمي شد.
امّا شد و چهارده قرن همه جا عرصه گنه کاري ها، بي پروايي ها، حرام خواري ها، اسراف ها، عياشي ها و انواع فساد در برابر چشم مردم گرسنه و محرومي شد که حق مسلّم آنان و وجوه بيت المال مسلمانان صرف ارضاي شهوات غاصبان خلافت و گماشتگان آنان شد.گرچه جيره خواران آن رژيم ها حاکمان فاسد خود را شرعي و واجب الاطاعه قلمداد مي کردند و به اسلام نسبت مي دادند و لقب
ص: 24
خليفه و اميرالمؤمنين را به آنان اختصاص داده بودند؛ اما روشن است که نسبت دادن آن نظام ها و آن افراد به اسلام و ولايت بر مسلمين تهمتي آشکار به اسلام است که قرآن و سنّت و سيره پيامبرش همه با اين روش ها تعارض دارد و برانداختن آنها يکي از اهداف مسلّم اسلام است. قرآن به شدّت تجمّل گرايي و کبر بر ديگران را نکوهش کرده است.
پس نه آن حاکمان که عملاً بر مسلمين مسلّط شدند مي توانسته اند مورد تأييد اسلام باشند و نه معيارهاي انتصاب آنان، و اکنون اين سؤال مطرح مي شود که اسلام براي مشروعيت نظام چه معيارهاي را معتبر مي شمارد و چه افرادي را با چه اوصاف و علاماتي براي رهبري معين کرده است؟
پاسخ به اين پرسش ها و هر پرسش ديگری از اين قبيل، گرچه از احاديث بسيار، مثل احاديث خلفاي اثني عشر، احاديث سفينه، امان، احاديث ثقلين و احاديث کثيره فضايل علي(علیه السلام) و اهل بيت(علیهم السلام) دريافت مي شود، از حديث متواتر غدير که به حديث ولايت معروف است و اعلان رسمي و عمومي مربوط به نظام رهبري امت است هرچه بيشتر آشکار مي گردد خصوصاً اگر در مقامنظر به اين حديث متواتر،
ص: 25
مفاد و تفسير آيه: ﴿اَلْيوْمَ أكْمَلْتُ ... ﴾(1) و آيه ﴿يَا أيُّهَا الرَّسُولُ ... ﴾(2) را نيز بررسي کنيم.
اينک در اين مختصر، ذیل چند عنوان، به طور بسيار فشرده موضوع را دنبال مي کنيم:
حضرت خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) در طول بيست و سه سال نسبت به هدايت گمراهان، دعوت به توحيد، نفي شرک، بت پرستي، تربيت جامعه، تبليغ احکام، تشويق مردم به عدل، احسان، برادري، فضايل و رعايت حقوق يکديگر و حکومت دادن حق و قانون خدا رنج و زحمت بسيار کشيد.
آن حضرت به فرمان خدا و بنا به رسالتي که بر عهده داشت، در ترويج همه فضايل و براندازي همه رذايلي که در آن زمان نيز مانند عصر ما به صورت هاي گوناگون، هم در بين مردم وحشي و هم در ميان مردم به اصطلاح متمدّن رايج بود پايان دهد.(3)
و جهاني در خور شأن همه انسان ها و بر اساس علم، فضيلت، عدالت، احترام به حقوق همه افراد و آزادي واقعي پايه ريزي نمايد. جهاني که همه افراد آن
ص: 26
مانند اعضاي تن واحد در آسايش، گشايش و در سختي و بلا همراه يکديگر باشند و ايمان به خدا، تقوا، تعاون و ديگر فضايل انساني و در آن عالي ترين ارزش ها باشد.
اسلام، بشر را به سوي جهاني هدايت مي کند که در آن زمينه اي براي حکومت جابران و عزيزان بلاجهت فراهم نباشد و حکومت خودبه خود و به عنوان هدف و رتبه و براي برتري بر ديگران مقصود نباشد و کسي نتواند خود يا افکار شخصي خود را بر مردم تحميل کند و بندگان خدا را بفريبد و آنها را نردبان دستيابي به مقاصد نفساني خود قرار دهد.
بزرگ ترين بلا و مصيبتي که در زمان ظهور اسلام جان و شرف بشر را تهديد مي کرد روش حکومت ها بود و ريشه آن مفاسد در منجلاب شرک، بت پرستي و پرستش زمامداران که حاصل ناآگاهي مردم از معناي توحيد خالص بود قرار داشت.
اين دستور آزادي بخش قرآن کريم است که:
﴿تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ﴾.(1)
ص: 27
و اين شعار مسلمانان بود:«إِنَّ اللهَ ابْتَعَثَنا لِنُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ ذُلِّ طاعَةِ الْعِبَادِ إِلَى عِزِّ طَاعَتِهِ وَمِن ظُلُماتِ الشِّرْكِ وَعِبادَةِ الْأَصْنَامِ وَالْأَوْثانِ ِإِلَى نُورِ الْإِسْلَامِ».(1)
هر پيامبري که از طرف خدا مبعوث شده براي اين بوده است که فشارها و بارهاي سنگين زندگي، زنجيرهاي عادات ناپسند و روش هاي ناهنجار اجتماعي را از دوش مردم بردارد(2)
و خدا خاتم النبيين را فرستاد تا ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمينَ ﴾(3) يعني رحمت براي جهانيان باشد و تبليغ آخرين برنامه جامع آسماني را به عهده او گذاشت.
پس بايد دينش در مورد حکومت نيز جواب گوي حوايج بشر و ظهور توحيد يعني حاکميت و سلطنت خدا باشد. پيغمبري که علم دار آزادي و نجات بشر است، خود و همه را بنده خدا مي داند و همه امتيازهاي مادّي را باطل کرده و نداي «الله أکبر» و ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ
ص: 28
اللّهِ أَتْقاكُمْ﴾(1) او، دل ها را به او و به آيين او جذب کرده و با گفتار،عمل، روش متواضعانه و اخلاق ممتاز خود مردم را به مفهوم صحيح حريّت و مساوات آشنا کرده و عقيده توحيد را منبع تمام فضايل و مقاصد کمال بخش معرفي فرموده و آيين جامع و کامل او، راه رفع کوچک ترين اسباب نزاع و تفرقه را پيش بيني کرده و در بسياري از تعاليمش رفع اختلاف و دشمني ملاحظه شده است و از بيان مستحبات، مکروهات، اخلاقيات، نظام معاملات و آداب خوردن، پوشيدن، نوشيدن، خوابيدن، معاشرت با مردم و سلوک با خويشاوند و بيگانه حتي مقررات عبور و مرور وسايط نقليه و آداب استحمام خودداري نفرموده و آنچه را که مربوط به سياست مدن و تدبير منزل و زندگي عائلي است بيان داشته است، محال است در موضوع بزرگي که اجراي کامل تمام احکام، تعميم عدالت و امنيت، رفاه عمومي، رشد و ترقي علمي و فکري جامعه و اعتلاي کلمه توحيد به آن بستگي دارد سکوت ورزد و درباره آن مسامحه نمايد، حاشا وکلّا، وتعالى الله ورسُولُهُ عَمَّا يَقوُلُه الظالمون علوّاً کبيراً.(2)
جايي که رحمانيت، رحيميت، هدايت، فيض لطف و انعام و اسماء
ص: 29
الحسناي ديگر الهي اقتضا کند که بندگان را در انواع برنامه هايمعاش و معاد هدايت فرمايد به طريق اولي اين اسماي حسني اقتضا مي کند که در چنين امر مهمي آنها را هدايت فرمايد.
در گذشته و حال يکي از مهم ترين اموري که همواره افکار بشر را از حاکم و محکوم به خود مشغول ساخته است، مسئله رهبري و زمامداري جامعه و چگونگي حکومت، سيستم اداره امور، تشکيلات انتظامي و قضایي و بخش هاي ديگر است که هنوز هم افکار نسبت به آن هماهنگ نشده و هنوز هم يکي از علل بزرگ و بلکه بزرگ ترين علت اختلافات و جنگ ها است.
در هنگام ظهور خورشيد جهان تاب اسلام هم دنيا با همين مشکل روبرو بوده و با اينکه همه در لزوم وجود نظام و رهبري جامعه تقريباً اتفاق نظر داشته اند در نوع اين نظام و روش اداره و گزينش رهبر اختلاف نظر بوده و هست.
پس اسلام که آن را آييني جهاني مي دانيم و معتقديم که براي اداره دنيا و آخرت آمده چگونه ممکن است به اين مشکل بي اعتنا مانده و تعيين تکليف اين چنين برنامه خدايي را بر عهده انسان هايي جدال گر واگذارده باشد؟
اگر مسئله حکومت بر اساس صحيح پي ريزي نشود، ساير احکام و
ص: 30
برنامه هاي علمي، تربيتي، سياسي و مدني دين به طور کامل اجرانمي شود و در حدودي هم که اجرا شود داراي فوايد همه جانبه نخواهد بود. از اين جهت است که برحسب احاديث، معرفت امام وقت واجب(1)
و ولايت از اهمّ ارکان و اساس اسلام است.(2)
پس به اين نتيجه مي رسيم که اسلام، سبک و سيستم حکومت و کيفيت سازمان آن را کوچک نشمرده و از چنين نقص بزرگي منزّه و مبرّا است و البته اصلاح امر حکومت، مثل اصلاح ساير امور جزء برنامه هاي اساسي اسلام قرار دارد و اسلام شرايط زمامداري، روابط ملت و حکومت و حدود اختيارات زمامداران را معين کرده است.
پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) براي استمرار و ادامه حکومتي که به فرمان خدا به رهبري شخص آن حضرت به وجود آمده بود نظام امامت، يعني نظام اصلح و رهبري امام معصوم و اعلم امت را نظام اسلام اعلام فرمود.
در اينجا اگر بخواهيم پيرامون نظام امامت و استحکام و استواري آن (به عنوان يگانه نظام مورد اعتماد و اطمينان همه جانبه) و نواقص و معايب نظامات ديگر که از سوي بشر در گذشته و حال عرضه شده و
ص: 31
مي شود سخن بگوييم، اين گفتار طولاني مي شود لذا خوانندگانعزيز را به کتاب هايي که پيرامون اين موضوع نوشته شده ارجاع مي دهيم.
بر اساس عقايد توحيدي که حاکميت مختص الله است و هيچ کس بر ديگري و حتي بر خودش بدون اعطاي ولايت از سوي خدا ولايت ندارد و قبول اين گونه ولايتها بر امور اگرچه به صورت به اصطلاح دموکراتيک، يعني حکومت مردم بر مردم باشد با عقيده به توحيد و حاکميت الله نه توجيه شدني است و نه قابل قبول.
بنابراين برحسب اين عقيده توحيدي، تعيين نظام و ايجاب اطاعت از آن بايد از جانب خدا باشد و استبداد به امر و دخالت در تعيين نظام و حاکم هرچند شرک صريح نباشد درحقيقت مشارکت و دخالت در امري است که خاصّ خداوند متعال مي باشد.
و با اين توضيح، بديهي است نظامي که از جانب خدا منصوب ميشود نظامي است که خلافت از خدا دارد و رهبر آن خليفةالله است و هيچ کس غير از معصوم صلاحيت اين رهبري، خلافت و امامت را ندارد. لذا، هم از لحاظ اينکه اصل تعيين نظام و حاکم چنان که عرض شد حق الهي است، و هم از جهت اينکه صاحب مقام عصمت، و اين قوّه ملکوتيه را غير از خدا کسي نمي شناسد، اين نظام معصوم و حکومت معصومه، و رهبر معصوم او را فقط خدا معرفي و منصوب مي فرمايد.
بر اين اساس پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شخصيتهايي را که ازهر جهت،
ص: 32
صلاحيت اين رهبري را دارند معرفي فرمود و در روايات متواتر اثني عشر که از طريق عامه و از جمعي از اصحاب روايت شده و تنها از يک نفر از آنها به نام جابر بن سمره در مسند احمد بن حنبل(1) که معروفترين مسانيد است از سي و چهار طريق روايت شده است صريحاً عدد آنها دوازده نفر معين شده است.
بي شک عدد دوازده در اين بحث روشنگر مطالب مهمّي است که در نوشتار حاضر پرداختن به آنها کلام را بسيار طولاني مي سازد.
در احاديث ثقلين نيز به عصمت عترت و جدا نبودن آنان از قرآن و مصونيت ايشان از خطا تصريح شده است و ازجمله در سفر حجّة الوداع در عرفات بر وجوب تمسّک به قرآن و عترت تأکيد فرمود و در موارد ديگر و نصوص بسيار، نظام امامت منصوص شده است.
مع ذلک چون موضوع ابلاغ ولايت بسيار مهم بود پيغمبر(صلی الله علیه و آله) مأمور شد که در بزرگ ترين اجتماعي که ده ها هزار نفر در آن حضور داشتند به طور رسمي و صريح آن را ابلاغ نمايد.(2)
ص: 33
برحسب اين مأموريت بسيار مؤکّد و علي رغم تحريکات سياسي و موانعي که براي جلوگيري از اين ابلاغ در ميان بود که تا سر حدّ سوء قصد به جان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) رسيد، آنحضرت در غدير خم که آخرين و بهترين فرصت براي ابلاغ چنين امري بود با آن مراسم شکوهمند، علي(علیه السلام) را به خلافت و جانشيني خود، نصب و استمرار رهبري هاي خود را بر جامعه تا روز قيامت اعلام فرمود و با اجراي اين دستور الهي، اسلام را کامل و تمام گردانيد.
از برنامه نصب علي(علیه السلام) به زمامداري و امامت امت اين موضوع هم دانسته شد که در اسلام، سياست و زمامداري از رهبري روحاني و
ص: 34
معنوي جدا نيست و جانشينان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بايد مَثَل اعلا و نمونه کامل اخلاق و فضايل و علوم آن حضرت باشند و بتوانندمردم را به جميع حقايق دين و دقايق احکام شرع و شرح و تفسير قرآن مجيد هدايت کنند.
و به عبارت ديگر، جانشيني پيغمبر، يعني ادامه علم، کمال، اخلاق، هدايت و زمامداري آن حضرت و عهدهداري امور امّت در جميع آنچه راجع به مصالح دين و دنيا است، و اين همان معنايي است که بعد از پيغمبر تا حال منقطع نشده و باقي است و منقطع نخواهد شد.
راجع به عيد سعيد غدير و اهميت اين روز تاريخي و احاديث متواتره اي که در کتاب هاي شيعه و سنّي تخريج شده و از نظر متن و سند مورد بحث، دقّت و تحقيق قرار گرفته است و حافظان و علماي عالي مقام علم حديث و کلام پيرامون آن کتاب هاي علمي و پر ارزشي نوشته اند(1)
و علاوه هر کدام از علماي حديث، کلام، تاريخ، تفسير، رجال و جغرافيا به مناسبت فن خود اين حديث را روايت کرده اند.
در عصر ما نيز کتاب ارزنده الغدير يکي از جامع ترين کتاب هايي
ص: 35
است که مصادر حديث و روايت کنندگان آن از صحابه و تابعين بابررسي جوانب آن و ملاحظات بسيار پرمحتوا و تحقيقات علمي، تاريخي و کلامي در دسترس همگان قرار گرفته است.
با داشتن کتابي همچون الغدير و همچنين کتاب بسيار نفيس عبقات الانوار و کتاب هاي ديگر که هم اسناد حديث را جمع آوري و هم متن آن را با دقت بررسي کرده و دلالت آن را بر ولايت و خلافت بلافصل علي(علیه السلام) آشکار نموده اند از بحث در صحت اسناد و تواتر حديث، و دلالت الفاظ آن بي نيازيم.
فقط نظري به تفسير آيه کريمه: ﴿يَا أَيّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ ...﴾ مي اندازيم:
اين آيه، آيه 67 از سوره مائده است که به اتّفاق مدنيه است.(1)
ص: 36
سيوطي در الاتقان(1) و الدرّ المنثور(2) از ابيعبيد از محمد بن کعب نقلکرده که سوره مائده در حجّة الوداع مابين مکه و مدينه نازل شد، و جايي ديگر در الاتقان(3) و الدرّ المنثور(4) از ترمذي، حاکم، احمد و ابيعبيد در فضائل و نحاس در ناسخ و نسائي، ابن منذر، ابن مردويه و بيهقي در سنن از عايشه نقل کرده اند که آخرين سوره اي که نازل شده سوره مائده است و از احمد، ترمذي، حاکم، ابن مردويه و بيهقي از عبدالله بن عمر نقل کرده اند که آخرين سوره اي که نازل شده سوره مائده و فتح است.(5)
و در الدّر المنثور از ابي عبيد از ضمره و عطيه روايت کرده که هر دو گفتند که پيغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آخر قرآن از جهت نزول، مائده است» و از ابي ميسره نيز همين مضمون را نقل کرده است. مکان و زمان و شأن نزول آيه بنا به نقل کثيري از علمای «اسباب النزول» و مفسرين، اين آيه کريمه در غدير خم در روز هجدهم ذی الحجّه در شأن اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) نازل شده است.
از جمله واحدي در اسباب النزول(6) به سند خويش از ابي سعيد خدري روايت کرده است که گفت: اين آيه ﴿يَا أَيَّها الرَّسُولُ ...﴾ روز غدير خم در شأن علي بن ابي طالب(علیه السلام) نازل شد.
ص: 37
سيوطي در الدرّ المنثور(1) از ابن ابي حاتم، ابن مردويه و ابن عساکر از ابي سعيد آنچه را واحدي از او روايت کرده است و از ابن مردويه از ابن مسعود نقل کرده است که گفت: ما در عهد رسول الله(صلی الله علیه و آله) اين آيه را به اين نحو قرائت مي کرديم:
﴿يَا أيَّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إنَّ عَليّاً مَوْلَى الْمُؤمِنِينَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ ...﴾(2)؛
و در الغدير از سي نفر از علما و بزرگان محدّثان اهل سنّت نقل کرده است که همه در کتاب هاي خود نزول آيه را در غدير خم در تبليغ ولايت علي(علیه السلام) روايت نموده اند.
هرکس آنچه را به آن اشاره شد، يعني مکان و زمان نزول سوره مائده
ص: 38
و آيه کريمه و واقعه تاريخي و متواتر غدير خم و ابلاغ ولايت علي(علیه السلام) با آن اهميت و تأکيد و تشريفات فراموش نشدني راملاحظه کند و در مضمون آيه و جمله هاي آن دقت نمايد تصديق خواهد کرد که آنچه به نزول آن در اين آيه اشاره شده غير از ولايت علي(علیه السلام) چيز ديگري نبوده و موضوع ديگري که نزول چنين آيه اي با اين تأکيد و تهديد در مورد آن مناسب باشد در سال حجّة الوداع و در غدير خم در هجدهم ذی الحجّه در بين نبوده است و با قطع نظر از گفته هاي مفسرّان معلوم مي شود که پيغمبر(صلی الله علیه و آله) به تبليغ امري مهم و بزرگ مأموريت يافته که از ارکان مهم دعوت آن حضرت بوده است و در سال حجّة الوداع قرب ارتحال پيغمبر(صلی الله علیه و آله) غير از امر خلافت و ولايت، موضوعي که اين همه تأکيد نسبت به آن مناسب باشد پيدا نخواهيم کرد.
اگر نزول آيه در آغاز بعثت و پيش از هجرت يا اوايل آن بود که دشمنان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در نهايت کوشش و قدرت ظاهري با آن حضرت به مبارزه برخاسته بودند و تمام يا اکثر احکام تبليغ نشده بود جا داشت کسي بگويد اين آيه راجع به اصل دعوت و رسالت و قيام به امر نبوّت و يا ابلاغ احکام عمده و مهم دين است، اما در سال حجّة الوداع که احکام، تبليغ شده و پيغمبر(صلی الله علیه و آله) با کمال استقامت و شجاعت همه وظايف رسالت را به انجام رسانده و رسم بت پرستي و شرک را از بين برده و در تمام شبه جزيره عربستان بت ها را سرنگون کرده و درهم شکسته و زمينه فتوحات آينده را براي دين خدا فراهم ساخته و
ص: 39
نيرومندترين دشمنان آن حضرت در برابراحکام و قوانين اسلام تسليم شده و اسلحه بر زمين گذاشته اند و توحيد و پرستش خداي يگانه همه جا رايج و نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، ساير فرايض و واجبات، محرّمات و حدود، تبليغ و اجرا شده و مسلمين در خطرناک ترين جنگ ها شرکت کرده و جان و مال خود را نثار راه اطاعت از خدا و پيغمبر نموده بودند غير از امر ولايت و خلافت، موضوعي نمانده بود که پيغمبر مأمور به تبليغ آن شود و اهميت آن به قدري باشد که عدم تبليغ و نرساندن آن به مردم مساوي با عدم تبليغ تمام احکام باشد.
از جمله: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾(1) استفاده مي شود که به استثناي موردي که اين آيه بدان اشاره دارد پيغمبر(صلی الله علیه و آله) کلّ رسالت خدا را تبليغ کرده و (ما)ي موصول اشاره به موردي خاص است و اگر ولايت بر عموم ما انزل اليه داشته باشد، معنايش بي لطافت و دور از منطق معجزبيان قرآن خواهد شد، زيرا بنابراين، مفاد آيه اين مي شود که «بَلِّغْ رِسَالَتَكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» و حاصل اينکه سياق اين جمله دليل بر اين است که آيه در پايان ابلاغ رسالات الهي نازل شده و مربوط به موضوع ويژه اي است و از جمله: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾(2)
ص: 40
استفاده مي شود موضوعي که آن حضرت مأمور به تبليغ آنشده موضوعي بوده که تبليغ آن معرض کارشکني ها، مخالفت مردم مغرض و تحريکات و سوء قصد به جان گرامي و نفس نفيس آن حضرت بوده است و بديهي است که در آن وقت موضوعي که معرض مخالفت و بروز سوء نيت منافقان و منحرفان باشد غير از مسئله خلافت چيز ديگري نبوده است.
اگر کسي بگويد موضوع ولايت و خلافت علي(علیه السلام) نيز يک موضوع تازه و مطلب بيسابقهاي نبود که پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در مورد آن سخني نفرموده باشد بلکه از آغاز بعثت و از واقعه يوم الدار و يوم الانذار که در سال سوم بعثت واقع شد تا سال حجّة الوداع در موارد متعدد و مکرر پيغمبر(صلی الله علیه و آله) حق بلاغ را راجع به آن ادا فرموده بود، پس چگونه اين آيه در مورد آن نازل شده است؟
پاسخ اين است: همين گونه است که بيان مي کنيد، البته نصوصي که دلالت بر خلافت و ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) دارد منحصر به حديث غدير نيست.
تبليغ ولايت از اوّل در برنامه هاي رسالت قرار داشته و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در فرصت هاي مناسب آن را به مردم تبليغ مي فرمود و چنان که صريحاً به آن اشاره کرديم در حديث متواتر ثقلين عترت را عدل قرآن
ص: 41
کريم و در احاديث متواتر و مشهور ديگرعلي(علیه السلام) را خليفه و جانشين خود معرفي فرمود، ولي چون امر ولايت موضوعي است که همواره صاحبان اغراض شخصي و رياست طلبان به آن چشم طمع دارند تبليغ عادي و متعارف که نسبت به بيان يک حکم ساده انجام مي شود براي آن کافي نيست و بايد تا ممکن است ابلاغ آن ظاهرتر و رساتر باشد به طوري که دسايس سياسي نتواند آن را محو نمايد.
به اين جهت گرچه انتصاب و معرّفي جانشين پيامبر در مناسبات مختلف انجام شدني بود امّا چون به مرور زمان ممکن بود در بعضي اذهان اهميت آن کم و يا فراموش شود، بهترين و مناسب ترين فرصت و موقعيت براي اعلان عام و غير قابل انکار آن، همان زمان قُرب رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و در آن مجمع همگاني مسلمانان بود تا هم ياد اعلام هاي قبلي تازه شود که مسلمانان نسبت به آن موضوع مهم، بعيد العهد نشوند و هم پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شخصاً و بدون واسطه ديگران به عموم مسلماناني که براي انجام فريضه حج از اطراف و اکناف آمده بودند ابلاغ فرمايد.
لذا به فرمان آن حضرت پيش روندگان قافله حاج را به غدير خم برگرداند و منتظر ماند تا عقب ماندگان نيز رسيدند. سپس با آن تشريفات مشهور اعلام انتصاب رسمي و گزينش علني علي(علیه السلام) به خلافت انجام شد، و پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه و آله)رسالت خود را ادا کرد، و دين کامل و نعمت خدا بر اين امت اتمام يافت، و آيه کريمه:
ص: 42
﴿اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾؛(1)
نازل گرديد.
پيام غدير، پيام ولايت و پيام کمال دين و اعلام نظام جاوداني و جهاني اسلام و بيان بقا و استمرار نظام عصر رسالت است. محتواي اين پيام، وجود حکومت جهاني و واحد اسلامي است که بدون انقطاع و کم ترين فترت در همه ادوار و اعصار برقرار بوده است و بر هر مسلماني در هر کجا باشد اگرچه به ظاهر در تابعيت نظام هاي غير شرعي محسوب شود واجب است از اين نظام امامت تبعيت نمايد و خود را ملزم به تابعيت آن بداند.
مسلمانان راستين در طول متجاوز از چهارده قرن در عصر امثال سلاطين بني اميه و بني عباس و ديگران، تابعيت اين نظام را داشته و دارند و اگرچه اين تابعيت با قوّه قهريه و نيروي انتظامي بر آنها تحميلنشده خودبه خود به تعهّدي که در برابر اين نظام دارند و بيعتي که از امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هر زمان به گردن دارند وفادارند و از آن تبعيت
ص: 43
مي نمايند و در اين عصر که شمس آسمان ولايت حضرت بقية الله ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء در پرده غيبت قرار گرفته است از علماي عامل و فقهاي عادل که نوّاب عام آن خليفه يزدان و رهبر دوران هستند و به ظاهر عهده دار شئون نظام امامت، نگهبان ثغور دين و دفع بدع مبدعان و شبهات ملحدان مي باشند پيروي و تبعيت مي نمايند.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أنِ الحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمينَ. جَعَلَنا اللهُ تَعالَى مِنَ المتَمَسِّکينَ بِولايَةِ أَمِيرِ المْؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ مِنْ وُلْدِهِ سيَّما مَوْلَانَا وَسَيِّدنَا صَاحِبِ الزَّمَانِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ.
ص: 44
در پاسخ به پرسش برخی از مؤمنين كه پرسيده بودند چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشيني اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) به لفظ «خليفه» عنوان نشده است تا ايراداتی كه در دلالت ولیّ و مولی بر ولايت، زعامت و زمامداری امور شده است مطرح نشود، به چند نكته اشاره می كنيم:
اوّلاً، وقتی اغراض نفسانی، سياسی و دنيوی در بين باشد، با هر شكل و هر لفظی اين مطلب يا هر مطلب ديگری ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد می گيرند.
اگر در موقف عظيم غدير، به جای ولیّ و مولی، هر كلمه ديگری همانند همين لفظ «خليفه» گفته می شد، مثل ولیّ و مولی به آن ايراد می گرفتند، مثلاً دراطلاق متعلّق آن حرفي مي زدند، يا مثلاً «أَنْتَ الْخَلِيفَةُ
ص: 45
بَعْدِي»(1) را به بعد از سه نفر معني مي كردند، و بالأخره اگر هر تأكيد و تصريحی مي شد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مي شمردند و آن را يك رأي شخصي رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) معرّفي مي نمودند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مي دادند.
اهل نظر و تحقيق با اينكه مي بينند وقتي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دوات، قلم و كاغذ مي خواهد تا آن وصيّتي را كه با عمل به آن هرگز امّت گمراه نگردند، بنويسد و با اينكه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمي داشت و ردّ آن ممكن نمي نمود، با آن گونه القاي شبهه روبرو گرديد كه «غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ» يا «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ»(2) گفتند و با اين بيان، در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسی و وصيّت بنمايی، ما با شبهه هذيان گويی آن را ردّ مي كنيم.
ص: 46
پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيّت خود را مي نوشت، آن را معتبر نمي شمردند.ازاين رو ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاي نفساني و جاه طلبان مغرض با الفاظ و كلمات بازي نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.
چنانچه كسي گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگر مي فرمود، مورد شبهه اهل هوي نمي شد، اشتباه است. حتي مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد كه اساس دعوت قرآن كريم است تأكيد دارد، اشخاصي آنها را به معناي شرك آميز و موافق با آراي باطله خود معني مي كنند.
ميزان و حاكم در استفاده از كلام اشخاص؛ قرآن و حديث، عقل مستقيم و انصاف است كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن، از نصوص موجود استخراج نمايد.
ثانياً، در روايات صحيحه متعدّد از اميرالمؤمنين(علیه السلام) تعبير به «خليفه» شده است كه از نخستين موارد آن اوایل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ﴾(1) مي باشد.
ص: 47
در حديث متواتر ثقلين كه بر وجوب ارجاع امّت به عترت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهی،منحصر به آن اعلام شده در بعضی الفاظ آن صريحاً حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«إنّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَليفَتَيْنِ».(1)
با اين همه، شخصی كه در تاريخ، حديث، جوامع، سنن و صحاح اهل سنّت تخصّص دارد، در مي يابد از موضوعاتي كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصي كه كمتر از آنها كسب علم و دين شده است، اهل بيت(علیهم السلام) هستند. حتّي كساني چون بخاري در صحيح روايات بسياري از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است؛ و از ائمّه اهل بيت و شخصيّتی، مانند حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) حتی يك روايت نيز نقل ننموده است.
غرض اينكه وقتي اغراض، سياست ها و آرای مبدعانه جلوی چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.
ثالثاً، اگرچه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتّفاق بين فريقين است، امّا از كلّ جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه
ص: 48
تاريخی آن استفاده مي شود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اينچند جمله، خلاصه نشده است و در كتب حديث شيعه كه مفصّل اين خطبه روايت شده، هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمّه(علیهم السلام) به ويژه حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) وجود دارد.
بنابراين جملات مشهور، دليل بر اين نيست كه كلّ خطبه، اين چند جمله بوده است و علّت اينكه روی اين جملات، بحث و بررسی و استدلال شده، اتّفاق شيعه و سنّی بر روايت آنها است.
رابعاً، وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جمله های كثير المعنی و عنايتی است كه بزرگان خلفاً عن سلف به آنها داشته اند. بيان ولايت و اولويّت با نفس و اموال، برای اميرالمؤمنين(علیه السلام) است كه برحسب خطبه غدير كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده اين ولايت حتی در زمان شخص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای اميرالمؤمنين(علیه السلام) ثابت است و به غيبت رسول الله(صلی الله علیه و آله) از مكان يا زمان، توقّف ندارد.
بديهی است اين ولايت از لحاظ اينكه بايد مانند ساير مسائلی كه به وحی الهی به وسيله پيغمبر اعلام می شود، از طرف صاحب مقام نبوّت ابلاغ شود، نسبت به مقام نبوّت بلكه نسبت به ولايت پيغمبر فرع است و دايره اش از ولايت پيغمبر كه شامل ولايت بر ولیّ الله نيز هست محدودتر بوده و اطلاق و شمول ولايت پيغمبر را ندارد، امّا نسبت به
ص: 49
ماسوای پيغمبر، با ولايت پيغمبر بر ماسوا فرقی ندارد و خلاصه فرقی كه ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) با ولايت حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) دارد، اين است كه رسول الله(صلی الله علیه و آله) بر اميرالمؤمنين(علیه السلام) نيز مانند ساير امّت ولايت دارد، درحالی كه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تحت ولايت احدی غير از خداوند متعال قرار ندارد.
به هرحال اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسول الله(صلی الله علیه و آله) برای اميرالمؤمنين(علیه السلام) از تعبير به خلافت و جانشينی، در افاده ولايت بر امور، اصرح، رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم خلافت، جانشينی در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق وفتق امور شرعيّه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگی و سرپرستی و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت كه همان حكومت و مديريّت جامعه باشد اَفصح و اَصرح است.
بنابراين چون نظر افرادی كه برای غصب خلافت و حكومت حزب سازی كرده و با هم تبانی كرده بودند به اين علّت بود و با ساير مفاهيم خلافت، معارضه مستقيم نداشتند، در «خطبه يوم الغدير» و «حديث ولايت» اين بُعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت و شبهه های نامقبولی كه در مفهوم مولی و ولیّ شدهاست، همه در زمان های بعد، برخلاف تمام قراين حاليّه و مقاليّه اين موضوع ابداع شد.
به هرحال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت
ص: 50
اميرالمؤمنين(علیه السلام) و اِتمام حجّت بر همگان كافی و وافی است و ثابت مي كند كه اجتماع آن گروه در سقيفه بني ساعده باوجود «مَنْ ثَبَتَ لَهُ الْوِلَايَةُ عَلَى الْأَنْفُسِ وَالْأَمْوَالِ بِنَصٍّ مِنَ اللهِ تَعَالى وَرَسُولِهِ(صلی الله علیه و آله)»(1) يك معارضه آشكار با خدا و پيغمبر و انحراف ظاهر از حق بود.
وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِالله الْعَليِّ الْعَظيمِ وَإِنَّا لله وَإِنّا إِلَيْهِ رَاجِعوُنَ.
ص: 51
ص: 52
ص: 53
ص: 54
وَمَاذَا يَقُولُ النَّاسُ في مَدْحِ مَنْ أَتَتْ مَدائِحُهُ الغَرّاءُ في مُحْکَمِ الذِّکْرِ(2)
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند
از آن شخصيت عظيم که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اشرف کلمات الهيّه،
ص: 55
اکبر آيات ربّانيه، ادلّ دلايل جامعه، اتمّ براهين ساطعه، وسايل کافيه و مظهر العجائب ومعدن الغرائب است و مالک کلّ عظمت هاي انسان مافوق و برتر و خليفة الله برحقّ است و دوستي او عنوان صحيفه مؤمن(1) و علامت طهارت مولد است،(2) اگر انسان، همه زبانهاي گويا را در دهان داشته باشد و با هرکدام از آنها جاودانه مدح و ثنا بگويد، از حرف نخستين مدح او، بيشتر نخواهد گفت و زبان حالش اين شعر خواهد بود:
اين شرح بينهايت کز وصف يار گفتند حرفي است از هزاران کاندر عبارت آمد
در آن ميداني که پيامبر اعظم، عقل کل، خاتم رسل و هادي سبل(صلی الله علیه و آله)، بر حسب احاديث معتبر و مشهور بين المسلمين، از آن حضرت، آن همه تمجيدات و تعريفات رسا و پر ازمعنا فرموده باشد و او را با
ص: 56
حق و با قرآن،(1)
و حق و قرآن را با او و لازم الاتصال و غير قابل افتراق دانسته باشد، و گاه فرموده باشد:
«وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْلَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالاً لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَةِ».(2)
و گاهي با زبان معجزْبيان و حقيقت ترجمان، فرموده باشد:
«لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَالْغِيَاضَ أَقْلَامٌ وَالْإِنْسَ كُتَّابٌ وَالْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ».(3)
ص: 57
يا ارزش يکي از ميدان هاي جهاد آن مجاهد في سبيل الله را در راهاعلاي کلمة الله و دفاع از حق، افضل از عبادت جنّ و انس(1)
و يا تمام امّت(2)
معرفي کرده باشد، ديگران در مدح و ثناوی آن حضرت چه ميتوانند بگويند؟!
همه در برابر آفتاب جهان تاب محمدي و درياي بيکران علم احمدي(صلی الله علیه و آله)، چون ذرّه و قطره، بلکه از آن هم کمترند.
حقيقت اين است که با جملهها و کلماتي که حروف آنها از بيست و نه حرف بيشتر نيست، نميتوان از بزرگ بنده خاص و مخلص خدا، که در آيات بسياري از قرآن، خداوند متعال، خود او را وصف و مدح فرموده است، توصيف و ستايش کرد؛
وَإِنَّ قَمِيصاً خيطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ وَعِشْرينَ حَرْفاً عَنْ مَعاليهِ قَاصِرٌ(3)
ص: 58
مدايح شايستهاي که از آن امام عظيم، رهبر موحّدان، پيشواي مجاهدان، سرور زهّاد و دادگران و اميرمؤمنان شده، هرچه رسا و شيوابوده، به ناحيه اي از نواحي عظمت آن حضرت اشارت دارد.
آن که در مجلس معاويه و به درخواست و اصرار او، امام را به اين سخنان توصيف کرد:
«كَانَ وَاللهِ بَعِيدَ الْمُدَى، شَدِيدَ الْقُوَى، يَقُولُ فَصْلاً وَيَحْكُمُ عَدْلاً، يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ، وَتَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِيهِ، يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَزَهْرَتِهَا، وَيَسْتَأْنِسُ بِاللَّيْلِ وَوَحْشَتِهِ، كَانَ وَاللهِ غَزِيرَ الْعَبْرَةِ، طَوِيلَ الْفِكْرَةِ، يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ، وَيُخَاطِبُ نَفْسَهُ، وَيُنَاجِي رَبَّهُ، يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا خَشِنَ، وَمِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ، كَانَ وَاللّهِ فِينَا كَأَحَدِنَا»؛(1)
ص: 59
و آن که با اين جمله کوتاه:
«إِحْتِيَاجُ الْکُلِّ إِلَيْهِ وَاسْتِغْنائُهُ عَنِ الْکُلِّ دَليلٌ عَلَى أَنَّهُ إِمَامُ الکُلِّ»؛(1)
او را ستود؛
و آن که در وصف کلامش ميگفت:«کَلامُهُ دُونَ کَلامِ الْخَالِقِ وَفَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقينَ»؛(2)
و آن که ميگفت:
«لَوْلَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر»؛(3)
و «لَوْلَا سَيْفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الإِسْلَامِ»؛(4)
وآن که ميگفت:
«قُتِلَ في مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ»؛(5)
ص: 60
و آن بانوي شجاع و بامعرفتي که او را در حضور معاويه به اين دو شعر، مدح نمود:
«صَلَّى الْإِلَهُ عَلَى جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ قَبْرٌ فَأَصْبَحَ فيهِ الْعَدْلُ مَدْفوناً
قَدْ حَالَفَ الْحَقُّ لَا يَبْغِي بِهِ بَدَلاً فَصارَ بِالْعَدْلِ وَالْإِيمَانِ مَقْرُوناً»(1)و آن مرد مسيحي که آن شخصيت بزرگ آفرينش و آن يگانه نمايش کمال وجود محمدي را به اين جمله ستايش کرده است:
«في عَقيدَتي أَنَّ عَليَّ بْنَ أَبي طالِبٍ أَوَّلُ عَرَبِيٍّ لَازَمَ الرُّوحَ الْکُلِّيةَ فَجاوَرَها وَسامَرَها»؛(2)
و آن شاعر پاک نهاد که سروده است:
ابر دوش پيغمبر پاک راي خدا دست سود و خداوند پاي
ص: 61
و آن که اين شرف و عزّت را به اين بيان شرح داد:
«النّبِيُّ الْمُصْطَفى قَالَ لَنَا
وَضَعَ اللهُ عَلى ظَهْري يداً
وَعَلِيٌ واضِعُ رِجْلَيهِ لي
لَيْلَةَ الْمِعْراجِ لَمّا صَعِدَهُ
فَأَرانِي الْقَلْبَ إِنْ قَدْ بَرَّدَهُ
بِمَکانٍ وَضَعَ اللهُ يَدَهُ»(1)
همه و هر يک به منقبتي از مناقب آن حضرت اشارتي کردهاند.
با اين همه که علما و حکما، چهارده قرن است از فضايل او گفتهاند، تا علم، فضيلت، زهد، عدل و کمالات انساني مورد ستايش است،آيندگان او را ستايش خواهند کرد.
و با اين قصايد و اشعار بيشمار و هزارها کتاب و مقاله که پيرامون شرح شخصيت اين انسان اکمل و والا نوشتهاند و همه داد سخن را دادهاند، باز هم همانند روزهاي نخست براي گويندگان و انديشمندان، مجال سخن باز و بلکه بازتر شده است.
همان طور که در احاديث شريفه بيان شده است، علي(علیه السلام) معجزه اي است که خداوند به رسول گرامي اش خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) عطا فرمود؛ معجزهاي که از همه معجزات انبياي گذشته، بزرگ تر و حيرت انگيزتر
ص: 62
است؛ و بجا است که بگوييم اين سخن حضرت امام صادق(علیه السلام) را:
«الصُّورَةُ الْإنْسَانِيَّةُ هِيَ أَکْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ وَهِيَ الکِتابُ الَّذي کَتَبَه بِيَدِهِ وَهِيَ الهَيْکَلُ الَّذي بَناهُ بِحِکْمَتِهِ وَهِيَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمينَ وَهِيَ المُخْتَصَرُ مِنَ الْعُلُومِ في اللَّوحِ الْمَحْفُوظِ»؛(1)به واسطه شخصيتي، مثل علي(علیه السلام) بيان واقع و حقيقت ميشود.
با عالم بزرگ معتزله ابن ابي الحديد هم نوا شده، ميگوييم:
«هُوَ النَّبَأُ الْمَکْنُونُ وَالجَوْهَرُ الَّذي تَجَسَّدَ مِنْ نُورٍ مِنَ الْقُدْسِ زاهِر وَذُو المُعْجِزاتِ الوَاضِحاتِ أَقلّها الظُّهورُ عَلى مُسْتَوْدِعاتِ السَّرائر وَوَارِثُ عِلْمِ المُصْطَفى وَشَقِيقِهِ أَخاً وَنَظِيراً فِي الْعُلَى والْأَواصِر أَلَّا إِنَّما التَّوْحيدُ لَوْلَا عُلُومُهُ كَعَرْضَةِ ضِلِّيلٍ وَنَهْبَةِ كَافرٍ»(2)
ص: 63
پس، سزاوار است که زمين ادب ببوسيم، و خداوند متعال را به نعمت ولايت آن حضرت و فرزندان بزرگوارش، تا حضرت صاحب وقت، وليّ عصر و مالک امر، مولانا المهدي (ارواح العالمين له الفداء) حمد و سپاس بگوييم:
اَلْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکينَ بِولايةِ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ سِيَّما خَاتَمِهِمْ وَقائِمِهِمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِمْ أَجْمَعينَ.
ص: 64
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست که تَر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند
انشاي قصايد و اشعار و تأليف کتاب در مناقب و فضايل حضرت مولي الموحّدين اميرالمؤمنين(علیه السلام)، از عصر رسالت و نيمه اول قرن يکم هجرت آغاز گرديد و الي زماننا هذا، چهارده قرن است که اين شيوه پسنديده ادامه دارد و تا جهان از رجال بزرگ فضيلت، انسانيت و اسوههاي کمال و عظمت و مردان الهي تقدير و تعظيم دارد، ادامه خواهد داشت و تأليف کتاب و انشای اشعار در اين موضوع، پايان نخواهد يافت.
ص: 65
دانشمندان محقّق، نويسندگان متتبّع و علما و ارباب علوم و فنون اسلامي در اين ميدان همواره حضور داشته و اين رشته تأليف را بيانقطاع ادامه داده و هرکدام به اميد کسب افتخار و نيل به اجر ثواب، بضاعت علم و تحقيق خود را هرچند که بسيار ثمين و گران بها بوده، با کمال مسکنت و خجلت در پيشگاه چاکران و ملازمان درگاه آسمانجاه آن حضرت نثار کرده و با عرض «إِنَّ الهَدايَا عَلَى مِقْدَارِ مُهْدِيهَا»(1)
زمين معذرت و ادب بوسيدهاند.
شمار اين کتاب ها از دهها هزار بيشتر و بيشتر است که بديهي است اين خود، ثروت علمي و معنوي بينظيري است که از برکت وجود کثير البرکات امام اميرالمؤمنين(علیه السلام) فراهم شده است و سزاوار است که ويژه اين موضوع ارزشمند، کتابخانههايي تأسيس گردد.
نواحي متعدد عظمت هاي علي(علیه السلام)، آن تجسّم بندگي و عبوديت خالص خدا، و بخش هاي گوناگون و بلکه متضادّ مناقب، فضايل و مواقف آن حضرت، همه در کتاب ها مضبوط و محفوظ مانده است؛ عَلِيٌّ وَمَا أُنْزِلَ فيهِ مِنَ القُرْآنِ، عَلِيٌّ ومَا ثَبَتَ لَهُ مِنَ الشُّؤُونِ وَالمَقَامَاتِ بِالسُّنَّةِ، عَلِيٌّ وَمَا صَدَرَ مِنْهُ مِنَ المُعْجِزاتِ، عَلِيٌّ وَمَواقِفُهُوَبُطُولاتِهِ فِي الغَزَواتِ، عَلِيٌّ وَتَضْحِياتُهُ
ص: 66
فِي سَبيلِ إعْلاءِ کَلِمَةِ الإسْلامِ،(1) علي و اخبار از مغيبات، گذشته و آينده زمان، علي و علم به عوالم غيب، علي و علم به شرايع و احکام اسلام، علي و زهد و پارسايي و پرهيزکاري، علي و علوم عالي الهيات، علي امير فصاحت، بلاغت و کلام، علي و عبادت، خوف از خدا و شبزندهداري، علي و عدالت، دادستاني و دادگستري، علي و حکومت و زمامداري، علي و فروتني و بردباري، علي در خدمت و نصرت دين خدا و رسول خدا، علي امام المتقين و زوج سيدة نساء العالمين، علي ابو الأرامل و الايتام و المساکين، علي و علي و علي و ... اينها و بيشتر و بسيارتر از اينها، همه نواحي عظمت وجود علي(علیه السلام) است.
علي(علیه السلام)، اعظم آيات الهي و اظهر معجزات حضرت رسالت پناهي(صلی الله علیه و آله) است که در اين کتاب ها بازگو شده و علماي توانا، نويسندگان بزرگ، فرزانگان برجسته و نبغای عالم علم پيرامون آنها قلمفرسايي کرده و با اين همه که گفتند و نوشتند، باب ابراز بلاغت، تأليف، تصنيف و ايراد خطابه و سخنراني در فضايل و مناقب آن حضرت، همچنان بر روي دانشمندان و فضلاي دوران باز است و هرکسي در اين باغ پهناور وارد ميشود، به ميوهاي تازه دستمييابد؛
ص: 67
﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِي السَّماءِ * تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها﴾.(1)
رشته تأليف و تصنيف، درباره شئون و عظمت هاي علي(علیه السلام)، نه فقط سرتاسر عالم اسلامي را از شرق تا غرب و از سنّي و شيعه گرفته، بلکه قلوب بيگانگان را به اين شخصيت ممتاز متوجه نموده و نويسندگان و مؤلّفان آن را به مدح، ستايش و تأليف کتاب ها برانگيخته است.
آري! آنان نيز به اينکه شناختي از علي(علیه السلام) دارند و مثل کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانيه»(2) مينويسند، افتخار و مباهات دارند.
علما و محدّثين بزرگ اهل سنّت علاوه بر کتاب هايي که در آن فضايل متعدد آن حضرت را بر ميشمارند، تا همين عصر، اين رشته را ادامه دادهاند، مانند شرقاوي که کتاب علی امام المتقين را در دو جلد مينگارد.آري! علاوه بر اينها در خصوص برخي از فضايل آن حضرت، مثل حديث طير مشوي، حديث ردّ شمس، حديث: «أنَا مَدينةُ العِلْمِ»،(3)
ص: 68
حديث منزلت و حديث ولايت (حديث غدير) کتاب ويژه نوشتهاند و جالب اين است که برخي از اين کتاب ها در مجلّدات متعدد، تأليف شده است.
يک رشته از تأليفات اهل سنّت به نام مناقب است، مثل مناقب احمد بن حنبل، صاحب مسند و پيشواي حنابله، مناقب خوارزمي و مناقب ابنمغازلي و ديگران.
و رشته ديگر به نام خصائص است که يکي از مشهورترين آنها، خصائص نسائي معروف، صاحب کتاب سنن نسائي است که از صحاح اهل سنّت است. اين کتاب چندين مرتبه به طبع رسيده و در دسترس همگان است و اخيراً اگرچه دست هاي مرموز وهّابيت، به اسم تحقيق رجال بعضي احاديث آن را به گمان خود، به تهمت گرايش به تشيّع و حبّ اهل بيت(علیهم السلام)، مجروح قلمداد کرده است، اما اهل فن ميفهمند که اين تلاش صرفاً براي دشمني با اهل بيت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) است، چون در نسبت اصل کتاب به مثل نسائي نتوانستند حرفي بزنند، بعضي رجال و اسناد را مورد ايراداتی قرار دادهاند. حتي بعضي رجال را که به قول خودشان از رجال شيخين، يعني بخاري ومسلم، يا يکي از آنها است نيز زير سؤال برده و با اين ناداني، آن دو کتاب به قول خودشان صحيح را هم از اعتبار انداختهاند.
ص: 69
به هرحال، لَيْسَ هذَا أَوّلَ قَارُورةٍ کُسِرَتْ فِي الْإِسْلامِ.(1) اينها پيروان بنياميه و اتباع معاويه، يزيد، وليد، حجّاج و زياد و اين طواغيت و نواصب و دشمنان علي(علیه السلام) هستند و گفتارشان درباره احاديث فضايل اميرالمؤمنين(علیه السلام)، در ميزان عالمان به علم حديث و مسير آن، وزن و ارزشي ندارد.
بعد از اين مقدّمه که علي رغم آنکه ميخواستيم مختصر شود، فیالجمله طولاني شد مسرّت وافر و تقدير بسيار خود را خدمت فاضل ارجمند و شاعر اهل بيت و محقّق گران مايه، جناب آقاي حاج ميرزا محمّدحسن مدرسي فتحي دامت توفيقاته، که در شرح کتاب خصائص نسائي و بررسي مطالب آن، کتابي مفصّل و مشحون به فوايد جليله و نکات کثيره مرقوم داشتهاند، تقديم مينمايم.
اگرچه براي حقير تا حال توفيق حاصل نشد که چنان که شايسته است از آن استفاده نمايم، امّا به مقداري که از سبک نگارش کتاب و کثرت تتبّع نويسنده اطلاع پيدا کردم آن را مفيد و گران سنگ مييابم؛ اميدوارم مورد استفاده همگان قرار گيرد.بديهي است هر کجا توضيحاتي و حتي ايرادي باشد، که ان شاءالله نخواهد بود، شخص مؤلّف محترم پاسخ گو و براي اداي توضيح
ص: 70
آمادهاند. امثال ايشان در جامعه ما، براي ديگران، مخصوصاً اقران و امثال خودشان، حجّت هستند.
از خداوند متعال مسئلت دارم که ايشان را مشمول عنايات و توجّهات خاصه حضرت بقية الله (ارواح العالمين له الفداء) قرار دهد.
زادَ اللهُ فِي تَوْفِيقَاتِهِ وَکَثَّرَ في الفُضَلَاءِ وَالمُؤْمِنينَ أَمْثالَهُ وَالسَّلَامُ عَلَيْهِ وَعَلَى إِخْوَانِنَا المُؤْمِنينَ.
ص: 71
3. نشانه محبّت(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحَمْدُ للهِ ربِّ العَالمينَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَالمُرْسَلينَ أَبي القَاسِمِ محمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبينَ، وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ الُمتَمَسِّکينَ بِوِلايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنينَ وَأَوْلَادِهِ المعْصُومينَ سيَّما صَاحِب عَصْرِنا وَإمَامِ زَمَانِنَا مَوْلَانَا المهْدِيِّ بَقِيَّةِ اللهِ في الْأَرضينَ. ثُمَّ السَّلامُ عَلى شِيعَتِهم الفَائِزينَ المُخْلِصينَ وَحِزْبِ اللهِ المُفْلِحينَ الْفِرْقَةِ النَّاجِيةِ خَيْرِ البَرِيَّةِ.(2)
ص: 72
قال الله تعالي:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ
لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرينَ﴾.(1)
سلام بر عيد الله اکبر، سلام بر عيد سعيد غدير، سلام بر غدير خم، سلام بر روز اکمال دين، اتمام نعمت و تبليغ رسالت، سلام بر جشن ها، مراسم و محافل روحاني و مجالس شکوهمند ايماني، سلام بر فرهيختگان و آگاهاني که در مرور اعصار و گذشت چهارده قرن، همه ساله ياد و خاطره بزرگ رويداد تاريخي و اسلامي غدير را با حفظ سنن اسلامي و پرهيز از گرايشهاي غربي گرامي ميدارند و هر سال بر رونق و گسترش آن ميافزايند و علايق و رشتههاي ولايت و ارتباط خود را با وليّ الله بحق و منصوص من جانب الله محکم تر ميسازند.
سلام بر سرايندگان اشعار و قصايد ولايي، سلام بر سخنرانان و ارباب قلم و فضلا و نويسندگاني که در اين روزهاي خجسته (دهه غدير و دهه ولايت) شيعيان و دوستان آن امام همام را گرم نشاط و
ص: 73
اقبال به حقايق و معنويات و وجد و انبساط ميسازند و خط تشيّع،ولايت و غدير که خط اسلام راستين، تولّا و تبرّا ، تعهّد به احکام دين، اهتمام به امور مسلمين، حمايت از محرومين و مستضعفين، امربه معروف و نهي ازمنکر و نصرت اسلام و اعلاي کلمة الله است را تبليغ مينمايند.
روز غدير در تاريخ اسلام از روزهاي فراموش نشدني است، آيات قرآن مجيد، اخبار متواتره، جوامع حديث از سنن و مسانيد، کتاب هاي تفسير، کلام، تاريخ، سيره، رجال و حتي لغت و ادب، همه اسناد اين واقعه بزرگ و اعلام رسمي ولايت و خلافت اميرالمؤمنين(علیه السلام) است که در کتاب هايي، تا دهها جلد، اسناد و روايات غدير، جمع آوري و ضبط شده است.
البته براي اولين مرتبه نبود که رسول اعظم اسلام(صلی الله علیه و آله)، علي(علیه السلام) را به خلافت و امامت نصب فرمود، بلكه در مواقف متعدد ديگر نيز اين اعلام و انتصاب الهي انجام شده بود که ازجمله در اوايل بعثت و هنگام نزول آيه: ﴿وَأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ﴾(1) برنامه خاص اين نصب اعلام شد، ولي در غدير خم، در آن مجمع عام که نفرات آن را تا بيش
ص: 74
از نود و صد هزار هم گفتهاند، به همگان اين موضوعبسيار حساس و مهم اعلام شد که در اينجا، در مقام شرح و بسط اين موضوع نيستيم. بحمد الله علما و مؤلّفان عاليقدر فروگذار نکرده، در نهايت وضوح اين اصل محکم ديني را بيان فرمودهاند.
برادران و خواهران ايماني!
شما که عيد را همه ساله گرامي ميداريد. آفرين بر ايمان و اخلاص شما. آفرين بر رشد فکري و شعور ديني شما. آفرين بر اين احساسات تابناک ملکوتي. عنوان صحيفه عمل هر مؤمن، همين ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) است.(1)
همان بزرگ رهبري که فضايل و مناقبش از حدّ احصا، خارج است، همان فداکار و قهرمان و مجاهد يگانه اي که «لَوْلَا سَيْفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الْإِسْلَامِ»(2)، همان مرد علم و ايمان و معرفتي که علوم همه در برابر علومش چون قطرهاي است در برابر دريا، همان که همه به علم او نيازمند بودند و او از همه بي نياز بود، همان که وجودش نمايش و جلوه
ص: 75
کامل کمالات محمدي بود و هنگام نزول قرآن، با او همراهبود و آنچه را پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شنيد و ديد، او نيز ميشنيد و ميديد.(1)
بزرگ شخصيتي که در علم، عمل، زهد، تقوا، حلم، تواضع، عبادت، ايثار، جهاد، رحم، عدل، احسان و تمام صفات فاضله بي نظير، ممتاز و نادر روزگار و آيت کبراي پروردگار و مجمع صفات اضداد بود.
صاحبان عقول کبيره، فصحا، بلغا و بزرگان عالم بشريت، در برابر او سر تسليم و خضوع فرود آورده، در مدح و ستايش او بليغ ترين و رساترين سخنان را گفته و کتاب ها نوشتهاند، و با اين همه هرگز مبالغه نيست اگر بگوييم:
اين شرح بي نهايت کز وصف يار گفتند حرفي است از هزاران کاندر عبارت آمد
و
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند
عظيمي که تمام نواحي وجودش عظمت و آيت قدرت بي انتهاي خداوند متعال و جمع همه عظمت ها بود.
کَانَ عَظيماً في إِيمانِهِ، عَظيماً في عِلْمِهِ، وَعَظيماً في بَصيرَتِهِ، عَظيماً في زُهْدِهِ وَتَقْواهُ، عَظيماً في بُطُولَاتِهِ
ص: 76
وَتَضْحِياتِهِ، عَظيماً في نُصْرَةِ الْحَقِّ وَإِقامَةِ الْعَدْلِ،عَظيماً في إِعْلاءِ کَلِمَةِ اللهِ، عَظيماً في رَحْمَتِهِ لِلاَْيتَامِ وَالْأَرامِلِ وَالْمَساکينَ، عَظيماً في مُوَاساتِهِ لِلْفُقَراءِ، وَفي خَوْفِهِ مِنَ اللهِ تَعالَى، عَظيماً في فَصاحَتِهِ وَبَلاغَتِهِ، عَظيماً في مَأْکَلِهِ وَمَشْرَبِهِ وَمَلْبَسِهِ، عَظيماً في کُلِّ أَحْوالِهِ وَأَفْعالِهِ، فَتَعالَى الله الْعَلِيُّ الْعَظيمُ خَالِقُ هَذا الإِنْسانِ وَمُوَدِّعُ هَذِهِ الْعَظَماتِ فيهِ، فَتَعالَى اللهُ خالِقُ هذَا الْکَوْنِ الْمُتَصاغِرِ لِعَظَمَتِهِ وَالْمُتَذَلِّلِ لِجَلَالِهِ وَجَبَرُوتِهِ وَسُلْطانِهِ وَالْخائِفِ مِنْ کِبْرِيائِهِ، صَاحِبِ هذِهِ الْعَظَماتِ وَالْمُعْتَرِفِ عِنْدَهُ بِعَجْزِهِ وَفَقْرِهِ إِلَيهِ، فَهُوَ الَّذي قالَ:
«إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً».(1)
ص: 77
فَهُوَ الْمَمْسُوسُ في ذاتِ اللهِ وَالبَکّاءُ مِنْ خَشْيةِ اللهِ وَالْمُجاهِدُ في سَبيلِ اللهِ هُوَ الصِّراطُ الْمُسْتَقيمُ وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَحَبْلُ اللهِ الْمَتينِ وَميزانُ الأَعْمالِ وَهُوَ قَسيمُ الْجَنَّةِوَالنّارِ وَهُوَ نَفْسُ الرَّسُولِ وَزَوْجُ الْبَتولِ وَسَيْفُ اللهِ الْمَسْلُولِ وَيَدُ اللهِ الباسِطَةُ وَاُذُنُهُ الْواعِية وَعَيْنُهُ النّاظِرَهُ وَحُجَّتُهُ الْبالِغَةُ هُوَ مَوْلانا عَليُّ بْنُ أَبي طالِبٍ(علیه السلام).(1)
«هُوَ الَّذي مِنْ رَسُولِ اللهِ کانَ لَهُ مَقامُ هارونَ مِنْ موسَى بْنِ عِمْرانَ
ص: 78
هُوَ الَّذي کانَ بَيتُ اللهِ مَوْلِدَهُ وَطَهَّر الْبَيْت مِنْ أَرْجَاسِ أَوْثَانِ
لَوْلاهُ لَمْ يجِدُوا کُفْواً لِفاطِمَة لَوْلاهُ لَمْ يفْهَمُوا أَسْرارَ قُرْآنٍ»(1)
بايد بگوييم و اعتراف کنيم که ما را آن شايستگي و صلاحيّت نيست که در اوصاف و کمالات علوي سخن بگوييم و سزاوار اين است که در اين مقام، زمين عجز و مسکنت ببوسيم و از خداوند منّان بخواهيم که ما را در طريق ولايت و ايمان به امامت آن حضرت ثبات قدم و استقامت عطا فرمايد.
اميد آنکه اين برنامهها، جشن ها و اين خدمات و زحمات عزيزان وجوانان مخلص در برگزاري دهه غدير، همگان را به معارف ولايي بيش ازپيش آشنا سازد و موجب جلب توجّهات عاليه حضرت بقية الله (ارواح العالمين له الفداء) گردد.
ص: 79
برادران و خواهران ايماني!
همه بايد اين را بدانيم که دين براي عمل است. ايمان به خدا، به پيغمبر(صلی الله علیه و آله) و به آيات، همه بايد با عمل توأم باشد.
مظاهر حقيقي و علايم واقعي ولايت، عمل به دستورات و تعاليم قرآن، احکام شرع و هدايت هاي اميرالمؤمنين و ساير ائمه معصومين(علیهم السلام) است.
بايد از همه فرصت ها و برنامههاي اعياد و سوگواري ها، براي خودسازي، براي ترقي و کمال معنوي و اخلاقي استفاده کنيم، جلو برويم و رو به پيش باشيم.
در اين فرصت ها به وضع تشيّع خود، شيعه بودنمان، جهات اسلامي خودمان، جامعه و برادران و خواهرانمان، شهر و کشور، مسجد، اداره، مدرسه، دانشگاه، مطبوعات، روزنامهها، رسانههاي گروهي، کسب وكار و همه نواحي زندگي فردي و اجتماعي خود بينديشيم و ظهور تشيع و ولايت علي(علیه السلام) را در همه اين نواحي بررسي کنيم.
حقير به همه هشدار ميدهم ما در برابر هر نقصان، کسر و کمبوديکه در اسلاميّت خود داشته باشيم مسئوليم؛ از اينکه بعضي به واسطه تبليغات سوء در اشتباه بيفتند و محرّمات را حلال بشمارند، مسئوليم.
ص: 80
ما از اين تشويق و ترويجي که به اسم هنر، از فساد و گرايش دادن جامعه به ملاهي، مناهي و شکستن سنّتهاي ديني ميشود مسئوليم.
از اختلاط زنان با مردان بيگانه، از خطراتي که عفّت و پارسايي زنان و جوانان را تهديد ميکند مسئوليم. اين جامعه، جامعه اسلامي، جامعه شيعي و جامعه قرآني است.
هويّت اسلامي اين جامعه نبايد به اسم خرافاتي که اسلام بر آنها خط بطلان کشيده مورد حمله واقع شود. در غدير و اعياد ديگر بايد اين مسائل را بررسي نماييم.
در اين جمله تعليليه اخباريه: ﴿ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ﴾(1) که پس از جمله انشاييهاي که خطاب به زنان پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است، دقت و تأمّل کنيد.
رعايت اين هدايت قرآني در تمام روابط بين زن و مرد بيگانه يک سنّت اسلامي است که مراعات آن جامعه را از فساد و فحشا مصونيت ميبخشد. اين هدايت قرآني اگرچه با فرهنگ مبتذل غربي که متأسفانه افرادي فريفته و دلباخته آن هستند مخالفت دارد، امّا برايمسلمانان، معيار و ميزان است و اختلاطات زن و مرد بيگانه را کنترل و تحت نظم و ضابطه قرار ميدهد.
در ساير موارد بايد اگر شيعه هستيم
ص: 81
که الحمد لله هستيم دستورات شرعي و راهنماييهاي ائمه(علیهم السلام) را سرمشق و دستورالعمل خود قرار دهيم.
خداوند متعال همه را در عمل به وظايف، حفظ مواضع اسلامي و بازنگشتن به ارتجاع جاهليت و عقب گرايي موفق فرمايد.
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
ص: 82
4. مكتب غدير(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الْحَمْدُ لله الّذي هَدانَا لِهذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أنْ هَدَانَا اللهُ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَى سَيِّدِنا رَسُولِ اللهِ وَعَلَى عَلِيٍّ وَليِّ الله وَآلهِما سِيّما إِمَامِ زَمَانِنَا مَولَانا الْمَهْدِيّ بَقِيَّةِ الله وَاللَّعْنُ عَلى أَعْدَاءِ الله.(2)
قال الله تعالي:
﴿يَاأ َيّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرينَ﴾.(3)
ص: 83
برادران مؤمن و خواهران مؤمنه!
اجازه دهيد پيش از عرض تبريک و مطالبي را که بايد همگان آن را در اين دهه مبارک که به دهه غدير نام گذاري شده است بررسي نماييم، نظري فشرده و بسيار مختصر در اين آيه شريفه داشته باشيم:
تأمّل در اين آيه و مضامين جملههاي آن و زمان و دوره نزول آن خودبه خود نشان ميدهد که آنچه پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به تبليغ آن از جانب خدا مأمور شد، موضوعي جز موضوع مهم ولايت، نظام امامت و سياست، حکم و اداره و مديريت امّت نبود.
اوّلاً: سوره مائده، که اين آيه شصت و هفتم آن سوره است، مدنيه است و چنان که ظاهر است، در اواخر عصر مدني نازل شده است که احکام مهم اسلام از اصول و فروع تبليغ شده بود و حکم مهمّي غير از دستور نظام جامعه و مديريت امّت که اعلان رسمي نشده باشد باقي نمانده بود.
ثانياً: اسم موصول در ﴿مَا اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ اشاره به موضوع مهم
ص: 84
خاصي است که سابقه نزول بر پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داشتهاست.
و ثالثاً: از جمله: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ اهميت و ارزش والاي موضوعي که پيغمبر(صلی الله علیه و آله) به تبليغ آن مأمور شده بود معلوم ميشود، زيرا تا هنگام نزول اين آيه، مسائل توحيدي، مباني اعتقادي و احکام مهم عبادي، مالي، قضايي، اجتماعي، جهاد با کفّار و ترک عادات زشت ريشه دار همه تبليغ شده بود.
بااين وجود، اين موضوع را داراي چنان اهميت معرفي ميفرمايد که اگر پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله) آن را تبليغ نميکرد، همانند آن بود که همه آنچه را در اين مدّت طولاني عصر مکه و عصر مدينه تبليغ کرده، تبليغ نکرده باشد و کأن لم يکن محسوب گردد. بديهي است چنين موضوعي غير از تعيين سرپرست و امام و رهبر براي امّت، چيز ديگري قابل تصوّر نيست.
و رابعاً: جمله: ﴿وَاللّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ گوياي اين است که در داخل مسلمين و پيرامون وجود مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توطئهها، دستهبنديها و دست هايي در کار بوده است که اگر با آسيب رساندن به شخص آن حضرت هم باشد، از صورت گرفتن اين امرجلوگيري
ص: 85
نمايند و مسير رهبري امّت را به سمتي که منافع خودشان را تأمين نمايد منحرف سازند و خلاصه، اين نگراني بوده است که در هنگام ابلاغ اين رسالت، به طور مرموزي، آشوب و فتنه اي برپا کنند که هم مانع از ابلاغ اين رسالت بشوند و هم به جان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) سوء قصد نمايند که با اين وعده مدد و نصرت خداوند متعال، پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در غدير خم با آن تشريفات رسمي و علني، علي(علیه السلام) را به ولايت منصوب فرمود و همگان حتي توطئه گرها و آنان که قصد ممانعت از اين ابلاغ را داشتند، با اميرالمؤمنين(علیه السلام) بيعت کردند که بيش از اين در اينجا به شرح و بسط و تفصيل اين مسائل نمي پردازيم.
مقصود اين است که با توجه و آگاهي مختصر از اوضاع آن عصر و دقّت در الفاظ و جملههاي اين آيه روشن ميشود تبليغي که پيامبر(صلی الله علیه و آله) به آن مأمور بود، تبليغ ولايت علي(علیه السلام) بود که پيغمبر(صلی الله علیه و آله) براي ابلاغ آن در غدير خم، محلّي که حاجيان از آنجا متفرق ميشدند و به شهر و ديار خود ميرفتند، امر فرمود که همه در آنجا توقف کنند و آنان که جلوتر رفته بودند برگردند و منتظر ماند تا آنان که هنور نرسيده بودند به آنجا برسند.
سپس در آن مجمع بزرگ که تا آن روز جز در هنگام حج در همينسفر چنان اجتماعي فراهم نشده بود، به فرمان الهي، علي(علیه السلام)، را به مقام ولايت منصوب و مانند خود اولي به انفس معرّفي فرمود.
ص: 86
اکنون با تقديم اين بررسي تفسيري به شما عزيزان؛ برادران مؤمن و خواهران مؤمنه اي که اين پيام را ميشنويد يا ميخوانيد، اين عيد سعيد و روز بزرگ و باعظمت را تبريک، تهنيت و شادباش عرض ميکنم و به همه شما که به نعمت ولايت حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) و ولايت وليّ امر و صاحب عصر حضرت بقية الله مولانا المهدي (روحي لتراب مقدم خدّامه الفداء)، سربلند، سرافراز و مفتخر هستيد درود ميفرستم.
صَلَواتُ اللهِ وَسَلَامُهُ عَلَيکُمْ يَا شيعَةَ أَميرِ الْمُؤْمِنينَ، يَا أَنْصَارَ دينِ اللهِ أَيُّهَا الْفائِزُونَ المُخْلِصُونَ الرَّاکِبُونَ في سَفينَةِ النَّجاةِ وَالْمُعْتَصِمُونَ بِحَبْلِ اللهِ، هَنيئاً لَکُمْ يا أَنْصارَ الْحَقِّ وَيا حُماةَ الدّينِ وَيا أَبْناءَ الْإِسْلَامِ وَالْقُرْآنِ لَقَدْ فَضَّلَکُمُ اللهُ تَعَالَى بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَشَرَّفَکُمْ بِهذَا التَّشْريفِ وَاخْتارَکُمْ عَلَى غَيرِکُمْ مِنَ الْعالَمينَ.(1)
درود بر شما که در طول اعصار، در بيش از چهارده قرن، هموارهدر
ص: 87
تمسّک به قرآن و عترت پايداري کرده، در برابر ظلم ها، ستمگري ها، استکبار، استضعاف و استعلاي جبّاران، عرض وجود نموده و ثابت و مقاوم در سنگر ولايت، اين حصن حصين الهي، از اسلام و مقاصد اسلام، از حق و عدالت دفاع نمودهايد و اگر چه مشکلات، دشواري ها، محروميت هاي گوناگون و فشارهاي شديد اقتصادي را متحمّل شدهايد، همواره موفّق بوده و شکستناپذيري خود را در صحنهها و ميدان هايي که افراد قوي و نيرومند وادار به تسليم و قبول شکست ميشوند، به اثبات رساندهايد.
گوارا باد بر شما اين افتخارات بزرگ اي پسران و دختران ابوذر، عمّار، حجر، رشيد و ميثم تمّار و اي پاسداران و وارثان خون شهداي بدر، احد و شهداي کربلا، اي مردان رشيد، و اي جوانان سربلند، و اي بانوان عفيف و فداکار، و اي عاشوراييان و اي غديريان!
به خود بباليد و بنازيد، و گذشتههاي پر از عزّت، افتخار، شهامت و فداکاري در راه حق و استقامت خود را فراموش نکنيد. شما چه خون هاي پاک و چه جوان هاي پاک بازي را براي اسلام و دين نثار کرده و قرباني دادهايد.
ص: 88
ما همه مسلمان و شيعه اهل بيت(علیهم السلام) هستيم. جاهليّتهاي قبل از اسلام، جاهليّت عرب، جاهليت عجم، همه ملّيگراييها و در يک عبارت جاهليت اولي را پشت سرگذارده و به آگاهي اسلامي و رشد و شعور ايماني رسيده، از محمد و علي و از تهليل و تکبير و از قرآن و توحيد، هويّت، فرهنگ و شخصيت گرفتهايم، اين هويّت را بايد با التزام به آداب و سنن اسلامي حفظ کنيم. مبارزه شيعيان با جاهليّت، ارتداد و ارتجاع، از صفحات زرّين و درخشان تاريخ اسلام است.
جوانان عزيز، غيرتمندان شکست ناپذير!
شما در طول تاريخ پر از حوادث اسلام، همواره افتخارآفرين بودهايد. اميد آن است که بيشترين ياوران امام زمان (ارواح العالمين له الفداء) هم شما باشيد. اين شماييد که بايد سنگرها را نگهداريد. در هر شرايط و در هر کجا هستيد، در دانشگاهها، در مراکز تعليم وتربيت، در جوامع فرهنگي، در سازمان ها و نهادها، روش، رفتار، آداب، لباس و کلّ مظاهر اجتماع، استقلال و هويّت اسلامي را حفظ کنيد.
براي ترقّي، تعالي و بازيابي عزّت، مجد و عظمت هاي ديريناسلامي تلاش کنيد.
ص: 89
تمدّن و فرهنگ اسلامي را که چهارده قرن در جهان درخشيده گسترش دهيد. نسل معاصر مسلمان، به خصوص نسل جوان، در برابر اسلام و اين تمدّن عظيم و پهناور محمدي مسئول است. اين تمدّني است که با تمام کوشش هايي که ابرطاغوتيان شرق و غرب براي محو آن دارند، اکنون همه شئون زندگي بيش از يک ميليارد جمعيت جهان زير پوشش آن قرار دارد و انديشه احياي آن، خواب آرام را از دشمنان اسلام ميگيرد و براي مقابله با اسلامگرايي، لاييکگرايي را تشويق و ترويج مينمايند، و تمدّن هاي استبدادي و فرهنگ هاي قبل از اسلام را در جوامع اسلامي، مثل ايران و مصر مطرح ميکنند، زيرا از احياي اسلام و خودآگاهي مسلمانان ترس و وحشت دارند و با انواع توطئهها، ترفندها و سياست ها، نهضت اسلامگرايي، عزّتخواهي و استقلالطلبي مسلمانان را ميکوبند.
در فلسطين، در الجزاير، در آسياي ميانه، در چچن، در ترکيه، در اينجا و آنجا، با جنگ، کشتار و قتل عام يا به بهانههاي گوناگون ديگر، به بهانه مليّت و مردم سالاري تلاش ميکنند که اين غرور و اين آگاهي اسلامي را سرکوب و صداي اسلام، اذان و تکبير را خاموش، شعائر دين، حجاب، چادر بانوان و سنّت هاي اسلامي را منسوخ سازند و غربگرايي را در مظاهر فسق و فجور، ترويج موسيقي، نوازندگان، خوانندگان جشنوارهها و مسابقات مبتذل رايج نمايند.
ص: 90
شما اي شيعيان علي، اي جوانان غديري و عاشورايي و اي بانوان زهرايي و زينبي!
به هوش باشيد، به هوش باشيد که دشمن ما و به اصطلاح ابرقدرت هاي جهان در هيچ سياستي مثل سياست اسلامزدايي و مبارزه با اسلامگرايي اتفاق نظر ندارند و با نقشههاي دقيق و حساب شده و فشار اقتصادي ميخواهند اين ميل به اسلام و بازگشت به اسلام را منکوب و سرکوب کنند.
به هوش باشيد و دين خدا را ياري نماييد و با توکّل و اعتماد به خدا، از فتنههاي بزرگ آخرالزمان خود را بيمه نماييد.
نه به سوي جاهليت اولي برگرديد و نه از جاهليت آينده، که همين مکتب هاي لاييکي است، استقبال نماييد. بايد نشان بدهيم و ثابت کنيم که دين، ملّيت، قانون، سياست، نظام، حکومت، فرهنگ و دنيا و آخرت ما اسلام است:
«لا نَبْتَغي غَيرَهُ؛َ لا نِظاماً وَلا سِياسَةً وَلا وَطَناً»؛(1)
﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ
ص: 91
فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ﴾.(1)
بياييد در اين دهه مبارکه غدير، خود را به علي(علیه السلام)، به رفتار علي(علیه السلام)، به گفتار علي(علیه السلام) و به اخلاق علي(علیه السلام) عرضه کنيم. از آن حضرت درس و سرمشق بگيريم. آيا در کمک به مستضعفان و محرومان در راه علي(علیه السلام) ميرويم؟ آيا در لباس و غذا، در مظاهر زندگي، در سادهزيستي و بي تکلّفي، نشاني از علي(علیه السلام) داريم؟ آيا ميخواهيم با اين تجمّل پرستيها و اسراف و تبذيرها، با اين جدا بودن از طبقات محروم، شيعه راستين علي(علیه السلام) باشيم؟ اگر عدالت علي(علیه السلام)، زهد علي(علیه السلام)، شجاعت علي(علیه السلام)، حلم و صبر علي(علیه السلام)، حقپرستي علي(علیه السلام)، تواضع علي(علیه السلام) و ساير فضايل بزرگ علي(علیه السلام) ما را شيفته و دلباخته او کرده است، بايد از اين اخلاق بي بهره نباشيم.
خود آن حضرت فرمود:
«أَلَا وَإِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَيَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِه».(2)
ص: 92
سعادت ما و ترقّي و تعالي ما، در پيروي از مکتب علي(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام)؛ همان بانويي که وقتي اين سؤال مطرح شد که براي زن چه روش و سيره اي بهتر و شايستهتر است، آن جواب تاريخي را داد(1)
که تا قيامت سرمشق زنان مؤمنه شد، همان بانويي که به اقتضاي آن ضرورت بسيار بزرگ، وقتي لازم شد به مردم هشدار دهد و خطر ارتجاع و ارتدادي که پيش آمده بود را گوشزد کند، و اصول احکام، معارف اسلام و مباني دين مبين را ابلاغ کند و زحمات پدر بزرگوارش و هدايت هاي او را بيمه نمايد، با آن جلال و شکوه، درحالي که خواتين و خانم هاي معظّمه، پروانه وار شمع وجودش را احاطه کرده بودند، در آن شرايط سخت هم از پشت پرده با مردم سخن گفت.(2)
ص: 93
اگر به دنيا هرچه بگذرد و هرچه در صنايع و تکنيک پيش برود و کفر لاييک و انکار حاکميت الله جهانگير شود، خط شيعه، خط علي و زهرا(علیها السلام) است و در يک کلام، حرفش، کلامش، قانونش و ميل دلش، همه تابع اسلام است.
ايمانش برگرفته از مثل اين حديث است که از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) روايت است و ما اين پيام را به آن ختم ميکنيم:
«لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى يَکُونَ هَواهُ تَبَعاً لِما جِئْتُ بِهِ».(1)
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
ص: 94
امير غدير(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
جوانان عزيز و مؤمن آبدان و عزيزاني که در اين کنگره مقدّس شرکت فرموده ايد:
سلام عليکم و رحمة الله
بسيار جاي تقدير و تحسين، و زيبا و دلنشين است که جوانان در مقام عرض ولايت و ارادت به آستان اقدس و درگاه ملائک سپاه حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) کنگره اي به نام نامي و اسم گرامي «امام علي(علیه السلام) و جوانان» برگزار مي نمايند.
فرزندان عزيز، امام(علیه السلام) در همه ابعاد وجود انسان اين پديده برتر و برگزيده خلقت نمونه اکمل و اعظم است. همه نواحي شخصيت الهي
ص: 95
او ظهور عظمت قدرت و علم خداوند عليّ عظيماست. او انسان مافوق و بشر اکمل است.
يک هزار و چهار صد سال است پيرامون شخصيت جامع الاطراف آن حضرت، نوابغ عالم علم، نخبگان و فرزانگان کم نظير از مسلمان و ديگران سخن گفته و هزارها کتاب و رساله پيرامون ابعاد وجودي او، فضايل، مناقب، مکارم اخلاق و صفات الهي او گفته و نوشته اند و هنوز هم آگاهان خود را در اين درياي بي کرانه به ساحلي نزديک نمي بينند و مانند مسافراني که در فضا در پرواز باشند هرچه پرواز مي کنند پاياني براي سفر خود نمي يابند.
بخش هاي زندگي آن حضرت در اين عالم اگر چه مجموع آن از جهت طول زمان شصت و سه سال بوده است، ولي از جهت عرض و کيفيت از شصت و سه ميليون سال و بيشتر و بيشتر عريض تر و پهناورتر است. آنچه به عمر انسان شرف و ارزش مي دهد درازي زمان آن نيست، حيات بشر به ظهور خصايص عالي انسانيت و جمال آدميّت ارزش و معنا مي يابد.
شما جوانان عزيز، سزاوار است که دوره جواني امام علي(علیه السلام) را الگو و سرمشق خود قرار دهيد؛ نوجواني و جواني علي(علیه السلام) بخش ها و
ص: 96
سرگذشت هاي بسياري دارد که همه جوانان را به سير وحرکت به سوي مقامات رفيعه انسانيّت، ايمان، مقاومت و استقامت بسيج و تشويق مي کند.
علي(علیه السلام) نوجوان و جوان بود که در ميدان هاي جهاد و دفاع از اسلام فداکارانه با شجاعان بزرگ زمان دست وپنجه نرم مي کرد و آنان را به خاک هلاک مي انداخت.
در غزوه بدر، احد، احزاب، خيبر و غزوات ديگر که شرکت داشت جوان بود. در جواني در ليلة المبيت شبي که کفّار تصميم به قتل پيغمبر خدا داشتند در جاي آن حضرت خوابيد. در واقعه مباهله که با پيغمبر(صلی الله علیه و آله) به فرمان خدا شرکت داشت جوان بود. وقتي که در رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشيد و آيه ﴿إِنَّمَا وَليُّكُمُ اللّه...﴾(1) در شأن او نازل شد جوان بود. در آن زمان که طعام خود را به مسکين، يتيم و اسير مي داد و آنها را بر خود مقدم مي کرد(2)
جوان بود. در جواني روزهايش به روزه داري و شب هاي او به تهجّد، عبادت و شب زنده داري مي گذشت.
روزي در نوجواني و جواني بر او نگذشت که به فضيلت ها، مقامات و موضع هاي خداپسندانه مشحون نباشد. حيات جواني و نوجواني علي(علیه السلام) بايد براي همه جوانان سرمشق و راهنما باشد. بسيارياز
ص: 97
سوابق و مناقب که از علي(علیه السلام) نقل مي شود از جواني ايشان است. او جوان بود ولي اگر ايمانش را با ايمان همه سالمندان صحابه مي سنجيدند بر همه برتري داشت، بلکه سنگين تر از آن بود که با ايمان آنها سنجيده شود؛
لعل و مرجان را چه کس گفته است بهتر از خزف
جان عِلوي را چه کس سنجيد با نقش جدار
در اينجا به همين مناسبت کلام را به اين سه بيت به پايان مي رسانم:
يَقُولُونَ لِي فَضِّلْ عَلِيّاً عَلَيْهِمْ فَلَسْتُ أَقُولُ التِّبْرُ أَعْلَى مِنَ الحْصَا
أَلَم تَرَ أَنَّ السَّيْفَ يَزْرى بِحَدِّهِ مَقَالُكَ هذَا السَّيفُ أَحْدَى مِنَ العَصَا
إِذَا أَنا فَضَّلْتُ عَلِيّاً عَلَيْهِمْ أَکُنْ لِلَّذي فَضَّلْتُهُ مُتَنَقِّصاً»(1)
از خداوند متعال براي همه جوانان، دانش آموزان و دانشجويان، توفيق در راه شناخت آن امام بزرگوار و پيروي واقعي از آن حضرت را خواستارم.
ص: 98
6. كلام امير(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال مولانا امير المؤمنين(علیه السلام):
«إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَفِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ».(2)
با سلام و تحيّت به حضور بزرگان و شخصيّت هاي ادبي، علمي و اسلامي که در اين مجلس شريف که به عنوان بزرگ و بسيار بامعني و پر ابعاد «نهج البلاغه» برگزار مي شود شرکت نموده و علاقه مندي خود
ص: 99
را به اين کتاب عظيم که حقّاً نشان دهنده اوج تعالي، کمال انسانيتو توفيق بشريت به درک حقيقت است اظهار نموده اند، با اين کلمه اين حقير ناچيزي که در ميدان و جهان وسيعي که سخن از نهج البلاغه و از امام اميرالمؤمنين(علیه السلام) باشد به ذرّه و کمتر از ذرّه هم در حساب نمي آيم جسارت نموده خود را در شمار آن عزيزان قرار مي دهم؛ «فَمَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ».(1)
نهج البلاغه نه بلاغت در همه فنون و تمام علوم حقيقيه است كه بلاغت يعني سخن گفتن به مقتضاي حال و چنان که بايد گفت در همه موضوعات، ارزشمند است.
بلاغت در الهيات و تکلّم از عالم غيب و ماوراء الطبيعه، بلاغت در بيان آيات آفاقيه و انفسيه الهيه، بلاغت در بيان بهترين و عالي ترين مواعظ و حکمت ها، بلاغت در بيان اصول سعادت اجتماع، بلاغت در درس سياست مُدُن، بلاغت در معرفي نبوّات به ويژه بيان نبوت خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله)، بلاغت در اخبار از مغيبات، و بلاغت و بلاغت و بلاغت...
ص: 100
اگر فصاحت و بلاغت فضلا و بلغای نامدار در وصف جنگ، اسبو شمشير و اين عناوين بود، بلاغت امام(علیه السلام) بيان حقايق و معاني متعاليه اي است که نوابغ بينش و بصيرت به فهم آن افتخار مي کنند.
با اين همه شروحي که بر اين کتاب نوشته اند، هنوز هم مثل اين است که بي شرح مانده باشد و بايد محقّقان بزرگ در رشته هاي مختلف بر آن شرح بنويسند و باز هم بنويسند و بنويسند.
نهج البلاغه سخن علي(علیه السلام) است. سخن معلّمي شديد القوي است، که در وصفش گفته اند:
«يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَتَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِيهِ»؛(1)
و گفته اند:
«کَلامُهُ دُونَ کَلامِ الخَالِقِ وَفَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقينَ»؛(2)
ص: 101
و باز گفته اند:أَلا ِإنَّما التَّوْحيدُ لَوْلَا عُلومُهُ
كَعَرْضَةِ ضِلّيلٍ وَنَهْبَةِ كَافِرٍ(1)
نهج البلاغه سخن علي(علیه السلام) است. باز هم و پس از آن هم در مدح آن مي گویيم كه سخن علي(علیه السلام)، سخن عظيمي است، که تمام نواحي وجودش عظمت و آيات قدرت بي انتهاي قدرت خداوند قادر متعال است.
فَقَد کان عَظِيماً في إِيمانِهِ، عَظيماً في عِلْمِهِ، عظيماً في بَصيرَتِه، عظيماً في زُهْدِهِ وَتَقْوَاهُ، عَظيماً في بُطُولَاتِهِ وَتَضْحِياتِه، عَظيماً فِي نُصْرةِ الحْقِّ وَإِقَامَةِ الْعَدْلِ، عَظيماً فِي إِعْلَاءِ کَلِمَةِ اللهِ، عَظِيماً فِي رَحْمَتِهِ للضُّعَفاءِ وَالمَسَاکِينَ وَفِي مُوَاسَاتِهِ مَعَ الفُقَرَاءِ، وَفِي خَوفِهِ مِنَ اللّهِ تَعَالَى، عَظيماً فِي فَصَاحَتِه وَبَلاغَتِه، عَظِيماً فِي کُلِّ أفْعالِه فَتَعالَى الله العَليُّ العَظيمُ خَالِقُ هَذَا الْإِنْسَانِ، وَمُودِّعُ هَذِهِ الْعَظَمَاتِ فيهِ، فَتَعَالَى
ص: 102
اللهُ خَالِقُ هَذَا الکَوْنِ الْمُتَصَاغِر لِعَظَمَتِهِ، وَالمُتَذَلِّلُ لِجَلَالِهِ وَجَبَرُوتِهِ وَسُلْطَانِهِ، وَخَائِفٌ مِنْ کِبْريائِه، صَاحِبُ هَذِهِ العَظَماتِ وَالمُعْتَرِفُ عِنْدَهُ بِعَجْزِهِ وَفَقْرِهِ إِلَيْهِ:
«إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَىبِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً».(1)
ولا حول ولا قوّة إلّا بالله العليّ العظيم وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين
ص: 103
7. هشدار های غديری(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالی:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾؛(2)
وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسّکينَ بِولايَةِ أَمِير الْمُؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الطاهِرينَ(علیهم السلام).
سلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
روز بزرگ و عيد عظيم الله اکبر، عيد اکمال دين و اتمام نعمت و رضاي خدا را به اينکه اسلام، دين همه مؤمنان و مخاطبان اين آيه تا
ص: 104
روز قيامت است به آستان فرشته پاسبان وليّ دوران، صاحب زمان، کهف امان و نجات مستضعفان، حصن الله الحصين و صراطه المستقيم حضرت بقية الله مولانا المهدي (ارواح العالمين له الفداء) و عموم شيعيان تبريک عرض مي نماييم.
مسلمانان عموماً و شيعيان خصوصاً در اعياد جليله و روزهاي تاريخي و باعظمت و ايّام الهي با برگزاري مراسم باشکوه جشن و تشکيل مجالس، همايش ها و برنامه هاي ويژه، حيات، بقا، موجوديت و التزام خود را به شعائر ديني، هويت، استقلال اسلامي و حضور و علاقه خود را به سنن و آداب اسلامي اظهار مي نمايند و پيام هاي سازنده و ارزنده اين ايام الهي را به گوش دل مي شنوند.
اين برنامه ها که همه ساله مخصوصاً در مثل دهه مبارکه غدير برگزار مي شود از جهات متعدد، سودمند و حرکت آفرين و هشدارده و پربرکت است.
هشدار اينکه قدر شرف تشيع و ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) را بدانيد و حيثيّت و شخصيّت اسلامي و مذهبي خود را عزيز و گرامي بداريد. مبادا
ص: 105
اين هويّت در معرض تصرّف بيگانگان و دشمنان اسلامقرار بگيرد.
هشدار اينکه دنياي کفر، الحاد و لاييک گرايي در حال حاضر براي محو و خدشه دار کردن هويّت اسلامي مسلمانان با تمام قوا وارد عمل شده و فرهنگ و آداب مسلمانان را هدف قرار داده است و با تبليغات مسموم، با بهانه هاي گوناگون به اسم دموکراسي، به اسم آزادي، به اسم حقوق بشر و دفاع از بانوان، با ترويج فساد، ابتذال اخلاقي و اشاعه ملاهي و مناهي به نام هنر و هنرمندي، به موجوديّت عالم اسلام و نظامات اسلام، هجوم آورده اند، خوي استکباري و استعلا گري آنها چشم ديدن يک جامعه مستقل و غير قابل نفوذ و با تمدّن درخشان مخصوص به خود و نظامات و آداب ممتازة انساني را ندارد.
مسلمانان به ويژه شيعيان اميرالمؤمنين(علیه السلام) که مي فرمود:
«وَاللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا»؛(1)
در اين ميدان هرکدام، حتي اگر خود را يک نفر و يک تنه ببينند بايد بايستند و از شرف، کرامت و عزّت خويش، پاسداري نمايند و خود را
ص: 106
از افتادن در دام هاي کفر و بيگانگي از خدا حفظ نمايند.
برادران مسلمان و خواهران مسلمان!
باز هم متذکّر مي شوم هويّت اسلامي خود را حفظ کنيد، شخصيّت اسلامي خويش را عزيز و گرامي بداريد. آداب اسلام، سنّت هاي اسلامي، احکام اسلام، حجاب اسلام و تمامي شعائر اسلام را در هر کجا هستيد احترام کنيد و مقهور و مغلوب ظواهر مادّي جوامعي که از مدنيّت انساني بي بهره اند نشويد. نگذاريد رنگ اسلامي جامعه و صبغة الله شيعه، کم رنگ شود.
پيام هاي عيد غدير را بشنويد و به مولا و آقاي واقعي خود، حضرت بقية الله (ارواح العالمين له الفداء) متوسّل شويد و همچنين فرج آن حضرت را از خداوند متعال بخواهيد و در مکتب انتظار آن امام، خود را بسازيد.
بدانيد که آينده جهان از آن صالحان و مؤمنان است و استضعاف، استکبار و استعلا رو به زوال و انقراض است و چنان که در حديث مشهور و مسلّم الصدور:
ص: 107
«شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ»؛(1)
اعلام شده است فقط شيعيان علي(علیه السلام)، پيروان علي(علیه السلام) و کساني که در خط و راه علي(علیه السلام) به پيش مي روند رستگارند.
در پايان اين پيام به عنوان هديه و عيدي خدمت دوستان و عزيزان، روايتي را مربوط به تاريخ زمان نام گذاري و ملقّب شدن علي(علیه السلام) به لقب «اميرالمؤمنين» تقديم مي نمايم:
ديلمي از علماي مشهور و نامدار اهل سنّت در کتاب فردوس
الاخبار از حذيفه يکي از صحابه بزرگ و معروف درضمن حديثي از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تفسير اين آيه را روايت نموده است:
«قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾؛(2) ملائکه جواب دادند: ﴿بَلَی﴾.
ص: 108
فَقَالَ تَبارَكَ وتَعَالَى: أَنَا رَبُّكُمْ وَمُحَمَّدٌ نَبِيُّكُمْ وَعَلِيٌ أَمِيرُكُم».(1)
والسلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
ص: 109
8. غديرشناسی(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالی:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾؛(2)
وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمِسِّکينَ بِولايَةِ أَميرِ المُؤمِنينَ وَالأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ المَعْصُومينَ سيَّما الْإِمَامِ المُبينِ وَالکَهْفِ الحَصينِ وَغِياثِ المُضْطَرِّ المُسْتَکين مَولَانا المَهْدِيّ بَقِيَّة اللهِ فِي الْأَرَضِينَ عَلَيْهِم أَفْضَلُ صَلَوَاتِ الله تَعالى وَأَنْبِيائِهِ
ص: 110
الْمُرْسَلينَ وَالْمَلائکةِ الْمُقَرَّبينَ.(1)
برادران و خواهران ايماني، شيعيان مخلص، غديريان پاک گوهر!
به همه شما سلام، درود و تبريک و تهنيت عيد الله اکبر، عيد اکمال دين، عيد اتمام نعمت و عيد اعلام ولايت.
از ده سال پيش (سال 1420) تاکنون پيشنهاد اختصاص يک دهه تمام به نام دهه غدير با تقديم پيامي جامع اعلام شد.
از آن سال تاکنون هر سال، اين برنامه و بزرگداشت دهه مبارک غدير برگزار مي شود و همه ساله بر گسترش، رونق، معنويت و برکات آن افزون تر مي شود و مشارکت مردم بيدار و آگاه بيشتر مي گردد.
الحقّ اين بزرگداشت، برنامه اي است که سزاوار است در همه ابعاد توسعه پيدا کند و براي مقاصد عالي معرفتي، علمي، تربيتي و برقراري وحدت بين مسلمين از آن استفاده شايان و کلان بنماييد.
مکتب غدير، مکتب جهاد، مکتب ايمان، مکتب قرآن و مکتب همه
ص: 111
انبيا است. همه بر سر يک خوان گسترده علم، بصيرت و بينشکه مي توان گفت: ﴿عَرْضُهَا عَرْضُ السَّموَاتِ وَالأَرْضِ﴾(1) يا بيشتر است دعوت مي شوند و کرّوبيان و قدسيان در اين مکتب حضور مي يابند و از معاني و فيوض معنوي آن درس ها و بهره ها مي گيرند.
يکي از علما مي گويد: «در بغداد و در دکّان صحافي، کتابي را ديدم که پشت آن نوشته شده بود: جلد بيست و هشتم از اسناد حديث شريف غدير و پس از آن جلد، بيست و نهم مي باشد».(2)
اين مطلب حکايت از اين دارد که بیست و نُه جلد کتاب فقط درباره اسناد اين حديث در آن زمان نوشته شده بود.
اين اجمالي از کثرت اسناد اين حديث و شدّت اعتنا و اهتمام علما و محدّثين به واقعه تاريخي غدير خم است.
راجع به متن و اصل خطبه غدير و روايات و احاديث مربوط به آن، آنچه تا حال نوشته شده است بيش از حدّ احصا است. در باب فنون و علوم مختلف اسلامي از حديث، تفسير، تاريخ، سنّت و کلام، همه از غدير گفته اند و بسياري مثل ابن عقده ها تأليف خاصي راجع به آن
ص: 112
نگاشته و بيشتر به نام الولاية يا الغدير و در اين عصر اخير هم، مثلموسوعه عظيم عبقات الانوار، به وسيله علّامه متبحّر سيّد مير حامد حسين هندي و نيز موسوعه شريف الغدير اثر علّامه اميني تأليف شده است.
دراين باره، حقير از همه محبّان و شيعيان اميرمؤمنان مي خواهم تا آنچه در توان دارند مصروف انجام موارد ذيل نمايند:
1. پدران و مادران، داستان مهم غدير را براي کودکان و نونهالان خود بازگو کنند و آنان را به ولايت حجّت بالغه الهي، آشناتر سازند و از عطر ياد، نام و محبت حضرت علي بن ابي طالب عليه افضل التحية و السلام و الگوگيري از حيات طيّبه حضرتش، جان خود را سرزنده و زندگي خود را پربرکت نمايند و خانه خويش را به نور معرفت علوي و هدايت هاي آسماني اميرمؤمنان، مزيّن سازند.
2. غدير از ارکان شخصيت و هويّت مکتب اهل بيت(علیهم السلام) است؛ بايد روزنامه ها، رسانه ها و سايت ها همه در اين دهه از غدير بنويسند، بگويند و حقايق غدير را منتشر کنند. همچنين منابر، سخنراني ها و
ص: 113
همايش ها به نام مقدّس غدير مزيّن و به آن اختصاصداده شود.
3. بايد غدير در تمام حوزه ها و دانشگاه ها تدريس شود و همگان پيام هاي جامع و جهاني آن را دريافت نمايند؛ کرسي هاي غديرشناسي در مراکز علمي معتبر ايجاد گردد و علما، دانشمندان، اساتيد و پژوهشگران، در حدّ وسع خويش اقدام به پيگيري و تأسيس اين رشته بسيار مهم در مؤسسات علمي و پژوهشي مربوطه در سراسر دنيا نمايند.
4. عزيزان من، تمام همّت خود را صرف ترويج فرهنگ غدير و معرفت افزايي به آن نماييد که راه اصلاح ما، تمسّک به غدير است و نردبان سير، ترقي و فتح قلّه هاي معرفت، غدير است. راه حفظ استقلال و عظمت کشور و دفع استضعاف و استکبار، تمسّک به غدير و الهام از مفاهيم غدير است.
در پايان از همه عزيزاني که افتخار خدمتگزاري به دانشگاه بزرگ غدير را دارند و در ترويج معارف نوراني آن زحمت مي کشند به سهم خود تقدير و تشکر مي کنم و براي همه آنها از خداوند متعال مزيد
ص: 114
عزّت، توفيق و خدمت مسئلت دارم و خود را نيز خادم کوچکي در دربار مقدّس قنبر غلام بااخلاص آن حضرت مي دانم و به اين توفيق بزرگ افتخار مي کنم.
والسلام عليکم ورحمة الله
ص: 115
9. علی محوری(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾؛(2)
﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا.... ﴾؛(3)
با عرض تبريک عيد سعيد غدير، عيد اکمال دين و اتمام نعمت در رضاي خدا به دين اسلام به عموم مسلمانان جهان از شيعيان و اهل سنّت که همه در مودّت اهل بيت(علیهم السلام) وحدت دارند، اين نقطه مرکزي وحدت را گرامي مي داريم و با محور ولايت که در غدير رسماً با تأکيدات الهي خاص ابلاغ گرديد و همه به آن اقرار و اعتراف نموده و به حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) شادباش عرض نموده اند تجديدعهد
ص: 116
مي نماييم و به همان روز غدير که ولايت علي(علیه السلام) به همه رنگ واحد بخشيد و صبغة الله واحده و امّت واحده را کامل نمود بازگشت مي کنيم.
دعوت غدير و ابلاغ مَا أُنْزِلَ عَلَی النَّبِيِّ مِنْ رَبِّهِ در يک کلمه به ابلاغ علي محوري در امر دين و همه شئون اسلامي خلاصه مي شود، حقيقت و هويّتي که احاديث صحيحه کتب صحاح ، مسانيد و جوامع معتبر حديث مسلمين بر آن دلالت و صراحت دارد، مثل حديث شريف:
«عَلِيٌّ مَعَ الحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُما دارَ»؛(1)
و حديث:
«عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛(2)
ص: 117
يعني همان علي محوري جامع و شامل همه شئونات دنيوي واخروي ديني.
احاديث متواتر ثقلين هم هدايتش همان علي محوري در دين و در عقايد صحيح اسلامي.
در علوم مبدأ و معاد، تفسير قرآن، فقه و معارف وحياني همه علي محوري است و محور و حجّت در همه علي(علیه السلام) است، در ولايت، در امامت، در ارشاد به الهيات و عبادات همه، محور علي(علیه السلام) است نه براي کسي غير از علي(علیه السلام) اين معني به طور مطلق و عام عنوان شده و نه کسي اين محوريّت را از علي(علیه السلام) سلب مي نمايد.
در اداره جامعه و اختيارات ظاهري هم محور علي(علیه السلام) است و با حضور علي(علیه السلام) مداخله غير علی(علیه السلام) صحيح نيست و اگر به هر جهتي اين محوريّت حقيقي و شرعي در خارج به شکل ديگر درآمد محدود به همان زمان حضور علي(علیه السلام) در جامعه و حيات ايشان و در همان امر ظاهري اداره بود که در حال حاضر در خارج با توجه به عدم حضور علي(علیه السلام) در جامعه موضوع ندارد، يعني خلاف در علي محوري در جامعه کنوني در بُعد اجرا و اداره، سلب و اثبات ندارد نه اینکه از مقام و منزلت علي(علیه السلام) چيزي کم باشد.
در علي محوري و ايمان به علي محوري در دين و شئون ديني بين شيعه و سنّي اختلافي نيست و کسي اين محوريّت
ص: 118
را ندارد وحضور فيزيکي علي(علیه السلام) و عدم حضور آن حضرت در اين محوريّت علي السواء است، چنانچه فخر رازي مي گويد:
«هرکه علي را محور بداند راه مستقيم رفته است».(1)
يعني چنان که پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در همه ازمنه و اعصار محور است، علي(علیه السلام) نيز به تنصيص حضرت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) محور است هرچند در امور اداره ظاهري به واسطه عدم حضور در جامعه، اين محوريّت را ندارد.
بنابراين علي محوري که در غدير خم ابلاغ شد، مثل همان روز ابلاغ نقطه مرکزي وحدت است و نقطه اي است که در معني عام آن و برحسب احاديث ثقلين(2) که قرآن و عترت را الي يوم القيامة عِدل يکديگر قرار داد، علي محوري و وجود حجّت در هر عصر و اعصار از اهل بيت(علیهم السلام)، محور اعتصام به حبل الله و وحدت اسلامي است، چنان که برحسب احاديث امان(3)، محور بقای اهل ارضمي باشند.
به اين علي محوري همه امّت بايد متمسّک باشند و چون همه در آن
ص: 119
اتفاق کلمه دارند و محوريّت اهل بيت(علیهم السلام) بر حسب ادلّه ساطعه قاطعه ثابت است بايد همه به رنگ آن باشند و اهل بيت(علیهم السلام) را محور وحدت بشناسند و بر اين اساس در امور اجتماعي، اخلاقي، معاش و معاد، مکتب اهل بيت(علیهم السلام) را محور قرار دهند و امّت واحده را که تشکيل و تقوّم به محوريت علي(علیه السلام) و علي محوري در غدير خم اعلام شد، بدون رنگ هاي گوناگون و بي اساس طائفه اي و منازعات تفرقه انگيز در جهان كنونی متجلّي سازند. پاينده علي محوري و محوريّت علي(علیه السلام).
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ص: 120
حيات جاودان(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الْحَمْدُ للهُ الّذي جَعَلَ إِكْمَالَ دِينِهِ وَإِتْمَامَ نِعْمَتِهِ بِولايَةِ مَوْلَينَا أَمِيرِ الْمُؤمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ(علیهم السلام).(2)
سلام بر شما مردم متديّن و ولایي استان مازندران
درود و تحيّت بر شما غديريان و برگزاركنندگان جشن هاي بزرگ غدير و خادمان و چاكران بااخلاص خورشيد عالمتاب ولايت و امامت حضرت مولي الموحّدين اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلّين.
حقيقت اين است كه شيعه براي غدير و غدير همه چيز شيعه است.
ص: 121
شيعه با غدير معنا پيدا مي كند و با غدير هويّت خود را مي يابد وهويّت شيعه غديري است.
غدير رمز پايداري و استقامت آزادمردان جهان در مقابل حكومت هاي طاغوتي و مستكبرين است.
بركه جوشان غدير است كه تشنگان حقيقت و عدالت را در طول تاريخ سيراب مي كند و درخت تنومند خداپرستي، توحيد، نبوّت و معاد را آبياري مي نمايد.
آن كه از چشمه زلال غدير نوش جان گرفت حيات جاوداني يافت و زندگي برايش معنا پيدا كرد و آن كه قطره اي از غدير و بركه بابركت او نوشيد به حوض كوثر نبوي اتّصال پيدا كرد كه: «لَا ظَمَأَ بَعْدَه أَبَداً».(1)
غديريان كه كاسه زلال اين بركه را سركشيدند مست ولاي جام علوي گشتند و هر آنچه داشتند در اين راه فدا نمودند.
صفحه غدير هنوز پايان نيافته است و تا ظهور موفور السرور آخرين خورشيد از سلاله غدير ادامه دارد و عاشقان غدير، منتظر جان فشاني در ركاب فرزند غدير مي باشند.
غدير صراطي است كه رهپويان حقيقت بايد از آن عبور كنند و
ص: 122
گمشدگان در وادي خوف، خطر، تاريكي و ضلالت، راه خود را به آنمقصد به اتمام برسانند.
آري، غدير روز ميثاق و روز بيعت مجدد با مولاي انسانيت و با يگانه امام دادگستر و مظلوم جهان بشريت است.
چه بگوييم درباره غدير كه هرچه بگوييم و هزاران كتاب در وصف آن نوشته شود، هنوز هم چيزي گفته نشده و عقول و افكار انسان ها عاجز و ناتوان از آن مي باشند، ولي خودمان را دلخوش مي كنيم كه با برگزاري جشن ها، همايش ها و سرودن اشعار در مدح آن امام همام مقداري ولو اندك از اين دِين بزرگ را ادا كنيم كه امام رضا(علیه السلام) فرمودند:
«غدير روز شادي و روز لبخند زدن بر شيعيان و روز نشاط و سرور است».(1)
خداي بزرگ را به صاحب غدير مي خوانيم كه هميشه در اين خدمت بزرگ موفّق باشيد و چراغ جشن هاي پرشكوه دهه مباركه غدير را هميشه روشن نگه داريد و تا روز قيامت به نسل هاي آينده
ص: 123
برسانيد و قلب مقدّس قطب عالم امكان حضرت صاحب العصر والزمان روحی و ارواح العالمين له الفداء را خشنود نماييد و مشمول دعاي آن حضرت باشيد.
در خاتمه از اهالي مؤمن و غديري شهرستان ساري كه همه ساله اين افتخار بزرگ را داشته اند و دهه مباركه غدير را با شكوه بسيار زياد جشن مي گيرند بالخصوص تقدير و تشكّر نموده و مزيد توفيقات همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.
و السلام عليكم ورحمة الله
ص: 124
11. زيباترين حماسه(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَالَمِينَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلىَ أَشْرَفِ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ وَاللَّعْنُ عَلَى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعينَ.
وَالْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکينَ بِولَايَةِ أَميرِالمُؤْمِنينَ وَأَوْلَادِهِ الْأَئمَّةِ الْمَعْصُومِينَ سيَّما بَقِيَّة اللهِ فِي الْأَرَضينَ، ثُمَّ السَّلامُ عَلى شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنينَ الْفَائِزينَ المُخْلِصينَ وَحِزْب اللهِ الْمُفْلِحينَ.(2)
ص: 125
عيد سعيد غدير که بزرگ ترين عيد اسلام و اديان الهي است را به آستان مقدّس وليّ الله الاعظم حضرت صاحب العصر و الزمان مولانا المهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و به شما شيعيان بااخلاص و غديريان بزرگوار تبريک و تهنيت عرض مي کنم و اجتماع پرشکوه و باعظمت اساتيد محترم، دانشمندان و دانشجويان را در جوار مضجع نورانی و مقدّس هشتمين پيشوای معصوم گرامي مي دارم.
اين اجلاس نوراني نه تنها همايش زميني ها و انسان ها مي باشد بلکه درحقيقت اجتماع ملائکه و فرشتگان الهي و کرّوبيان است که همه در خدمت به غديريان افتخار مي کنند.
اگر پر و بال معطّر ملائک را در اين جمع روحاني و معنوي مي بينيد تعجّب نکنيد، زيرا آنها به تشرّف به اين مجالس بر خود مي بالند و به آن متنعّم مي شوند.
سخن از غدير، يعني سخن از سرّ خدا و ناموس خلقت، سخن از حقيقت هستي، سخن از روح واقعي اديان الهي و در يک کلمه، سخن از ولايت اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلّين.
آيا مي توان غدير را آن چنان که هست به مردم نشان داد؟ آيا مي توان حادثه بزرگ تاريخ بشريّت را به نمايش درآورد؟
ص: 126
غدير روز سرنوشت براي انسانيّت و زيباترين حماسه تاريخ ادياناست، روزي که خداوند مي خواهد محبوب ترين آفريده خود را بعد از پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دنيا معرفي کند. روزي که خداوند مي خواهد دلبري خود را به محبوب خود نشان دهد و به دنيا اعلام کند که من علي(علیه السلام) را برگزيدم و او را بر جهانيان امير قرار دادم. روزي که صراط مستقيم و حبل الله المتين را به مردم نشان داد.
آري! روزي که به فرموده امام صادق(علیه السلام):
«هُوَ عِيدُ الله الْأَكْبَرُ وَمَا بَعَثَ اللهُ نَبِيّاً إِلَّا وَتَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَعَرَفَ حُرْمَتَهُ، وَاسْمُهُ فِي السَّمَاءِ يَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُود»؛(1)
روزي که هشتمين پيشواي شيعيان حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) مي فرمايد:
«إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ فِي السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْض»؛(2)
ص: 127
روزي که خداوند به جبرئيل امين فرمان مي دهد تختي را به عنوان تخت کرامت الهي در مقابل بيت المعمور نصب کند و بر آن بالا رود و ملائکه از آسمان ها بر گرد او جمع شوند و مدح و ثناي رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) را بگويند و بر شيعيان اميرالمؤمنين(علیه السلام) و دوستان ايشان طلب آمرزش نمايند؛ و همچنين در جاي ديگر امام هشتم(علیه السلام) درباره غدير چنين مي فرمايد:
«هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِي وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَان».(1)
غدير روز لبخند زدن در چهره مردم باايمان است. غدير روز جشن واقعي مسلمانان است. غدير روز شادي و نشاط شيعيان است.
وظيفه همه مسلمانان اين است که به هر وسيله اي که مي توانند اين خاطره مهم را با شکوه تمام زنده نگه دارند و آن را به نسل هاي بعد از خود انتقال دهند که پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«فَلْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَالْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»؛(2)
ص: 128
بايد حاضرين در روز غدير، پيام غدير را به غایبان و پدران به فرزندان خود تا روز قيامت برسانند.
آري! اين بزرگ ترين وظيفه دوستداران اميرالمؤمنين(علیه السلام) مي باشد.
نمي شود کسي اظهار دوستي و تشيع کند، اما از غدير و پيام آن خبر نداشته باشد و در رساندن اين پيام احساس مسئوليت نکند.
پيام غدير پيام رهبري امّت و وحدت مسلمانان در محور غدير، پيام هدايت و پيام حيات جامعه در پيروي از امامان معصوم(علیهم السلام) مي باشد و بالاخره پيام غدير عمل به وظايف و تکاليف ديني، حفظ مواضع اسلامي، امربه معروف و نهي ازمنکر و دفاع از مباني مکتب است.
غدير يعني صاحب آن را در تمام مراحل زندگي الگو قرار دادن و از او پيروي نمودن که: «الشيعَةُ مَنْ شَايَعَ عَلِيّاً».(1)
در خاتمه با اذعان و اعتراف به اینکه نمي توان در اقيانوس بي کران غدير وارد شد و عرض اندام نمود، عرض مي کنم:
ص: 129
اين شرح بي نهايت کز وصف يار گفتند حرفي است از هزاران کاندر عبارت آيد
عرايض خود را با درود و تحيّت بر شما عزيزان و مؤمنين بااخلاص که در اين همايش روحاني شرکت کرده ايد و همچنين بر خدمتگزاران مکرّم آن به پايان مي برم.
صَلَواتُ الله وَسَلامُهُ عَلَيْکُمْ يَا شِيعَةَ أَمِيرِ الْمُؤمِنينَ يَا أَنْصَارَ دِينِ اللهِ أَيُّهَا الْفَائِزُونَ المُخْلِصُونَ الرَّاکِبُونَ فِي سَفِينَة النَّجَاةِ وَالْمُعْتَصِمُونَ بِحَبْلِ اللهِ هَنِيئاً لَکُمْ يَا أَنْصَارَ الحَقِّ وَيَا حُمَاةَ الدِّينِ وَيَا أَبْنَاءَ الإِسْلَامِ وَالْقُرْآنِ لَقَدْ فَضَّلَکُمْ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ وَشَرَّفَکُمْ بِهذَا التَّشْريفِ وَاخْتَارَکُمْ عَلى غَيْرِکُمْ مِنَ الْعَالَمينَ.(1)
ص: 130
12. خطبه وحيانی(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الْغَديرُ، الْغَديرُ، وَما أَدْرَيكَ مَا الْغَديرُ، الغَديرُ يَومُ اللهِ المُبَارَكُ، يَوْمُ الْإِسْلامِ، يَوْمُ الْقُرْآنِ، يَوْمُ التَّاريخِ، يَوْمُ النَّبِيِّ وَيَوْمُ الوَصِيّ، يَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَيَوْمُ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ، يَوْمُ الْإِنْسَانِ وَيَوْمُ الْإِکْمَالِ وَالْإِتْمامِ وَالْإِبْلاغِ، يَوْمُ تَتِيهُ سَاعَاتُهُ عَلَی أَيَّامِ الجِنَانِ، يَوْمُ الْوِلَايَةِ، يَوْمٌ فِي السَّمَاءِ أَشْهَرُ مِنْه فِي الأَرْضِ، يَوْمُ جَبْرائيل وَالْمَلائِکَةِ المُقَرَّبينَ، يَوْمُ النُّورِ وَالسُّرورِ وَيَوْمُ رِضَی الرَّبِّ بِولايَةِ الْإِمامِ أَميرِ المُؤْمِنينَ(علیه السلام).(2)
ص: 131
اَلْحَمْدُ للهِ الَّذي شَرَّفَنا بِمَعْرِفَةِ فَضْلِ هذَا الْيَوْمِ وَأکْرَمَنا بِهِ وَهَدَانَا إِلَی صِرَاطِهِ الْمُسْتَقيمِ إِمامِ المُتَّقينَ وَيَعْسُوبِ الدِّينِ وَإِمامَةِ أَوْلادِهِ الْمَعْصُومينَ حُجَجِ اللهِ عَلی العَالَمينَ صَلَواتُ اللهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعينَ.(1)
غدير، آري غدير در ظاهر يک کلمه و چهار حرف است، ولي يک دنيا معني، يک جهان درس و پيام و يک جهان هدايت و ارشاد.
غدير يعني مدرسه و دانشگاه بزرگ انسانيّت و فراتر از اين الفاظ و کلمات، غدير يعني عدالت، برادري و برابري، يعني زهد، پارسايي و
ص: 132
پرهيزکاري، غدير يعني جهاد و ايثار، يعني مبارزه، مقاومت و استقامت، غدير يعني ظلم ستيزي و شرک گريزي، يعني جهان علم و معرفت و بحر بي ساحل اخلاق و آداب و عنوانِ صاحب کرامات ومعجزات، مظهر العجائب و مظهر الغرائب، غدير يعني اعلام:
«لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه»؛(1)
غدير يعني روز آن يگانه اي که:
«يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَتَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِيهِ»؛(2)
آن بزرگ مردي که:
«يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَزَهْرَتِهَا، وَيَأْنَسُ بِاللَّيْلِ وَظُلْمَتِهِ، كَانَ وَاللهِ غَزِيرَ الدَّمْعَةِ طَوِيلَ الْفِكْرَةِ،
ص: 133
يُقَلِّبُ كَفَّهُ وَيُخَاطِبُ نَفْسَهُ، وَیُنَاجيَ رَبَّهُ، يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا قَصُرَ، وَمِنَ الطَّعَامِ مَا جَشَبَ»؛(1)آن بلندمقامي که:
«كَانَ عَلِيٌّ لَيَأْكُلُ أَكْلَةَ الْعَبْدِ وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛(2)
و «قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَمِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه»؛(3)
غدير يعني صاحب و فاتح غزوات و بَطَل بي بديل اسلام، غدير يعني
ص: 134
آن عدالت پيشه اي که:
«قُتِلَ في مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ»؛(1)
غدير يعني:«مَنْ خَاطَبَ اللهُ النَّبيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ بِلُغَتِهِ(2)»؛(3)
و ...
آري هرچه از اين اوصاف بنويسم تا آن کلمه جامع را نگوييم که معنايش وجودي بالاتر و برتر از شناخت ما است، غدير معني نمي شود. پس بايد با زبان بلند و رسا گفت:
غدير، يعني علي، يعني ابوالحسن و ابوالحسين، نفس الرسول و زوج فاطمة البتول و أبوالائمة صلوات الله عليهم اجمعين.
ص: 135
يکي از جامع ترين مواريث علم و فرهنگ وحياني، خطبه فصيح ورساي غدير است.
اين خطبه از کلمات معجزنظام حضرت ختمي مرتبت رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) است که هر اهل ادب، بينش و معرفت از آن بهره مند مي شود، اگر چه سال هاي بسيار در معارف حقيقي درس خوانده باشد و به مراتب بلند رسيده باشد، و مي فهمد که جز مثل شخص آن حضرت که خداوند او را به: ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى﴾(1) ستوده است کسي را توانايي چنين منطق، گفتار و بيان حقايق و اسراري نيست.
خود خطبه بر اعتبار و وحيانيت آن شهادت مي دهد و مکتب عالي اسلام را در رشته هاي معارف عاليه، حقايق سماويه و هدايت هاي معنويه شرح مي دهد.
علاوه بر علماي شيعه، بعضي از علماي بزرگ عامّه، مثل مؤلف
ص: 136
کتاب «النَّشْر و الطيّ» چنان که سيّد(قدس سره) در اقبال(1) نقل کرده، آن راروايت نموده اند.
سزاوار است اين خطبه را همه با دقّت بخوانند و بر تلاوت آن مداومت نمايند، آن را درس بدهند و از آن درس بگيرند و زنگار دل ها را با مطالعه و تأمّل در آن بزدايند و از عالم ناسوت به جبروت، ملکوت و قرب لاهوت پرواز نمايند، شکر خدا را به نعمت ولايت حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) به جا آورند و آن را از جان عزيزتر و گرامي تر بدانند، مانند شيعيان عصر اول که زير شکنجه هاي زياد حجّاج ها جان مي دادند و استقامت مي کردند، بر هويت ولایي خود پايدار باشند و خود و فرزندان خود را با تمسّک تمام به اهل بيت(علیهم السلام) از خطرات و انحرافات در اين عصر غيبت، عصر تخليص و امتحان، بيمه کنند و به اين اشعار مترنّم باشند:
من نجف را به جهان نفروشم سر کويش به جنان نفروشم حرمش، روضه رضوان من است دين و دنياي من، ايمان من است
ص: 137
و
لا عَذَّبَ اللهُ أُمّي إِنَّها شَرِبَتْحُبَّ الْوَصِيِّ وَغَذَّتْنيهِ بِاللَّبَنِ
وَکَانَ لِي وَالِدٌ يَهْوِى أَبَا حَسَنٍ فَصِرْتُ مِن ذي وَذا أَهْوى أَبا حَسَنٍ(1)
در پايان با اعتراف به کمال قصور خود از نگارش در موضوع عظيم غدير، به عنوان ران ملخ، اين بيان ولایي و ادبي را به مجمع محترم علمي و فرهنگي غدير هديه مي نمايم و با عرض اعتذار به عزيزان برگزارکننده برنامه اجلاس شريف غدير از خداوند متعال براي آنان و ولایيان بزرگواري که در اين برنامه افتخار حضور دارند، طلب توفيق کرده و اين عيد سرشار از معنويّت هاي قدسي را تبريک عرض نموده و عنايات خاصه حضرت بقية الله مولانا المهدي (ارواح العالمين له الفداء) را براي همگان مسئلت دارم.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ص: 138
13. نصوص ولايت(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکينَ بِولَايَةِ أَمِيرِ المُؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَلاسِيَّما مَوْلَانَا بَقِيِّةِ اللهِ الْمَهْدِيِّ عَجَّلَ اللهُ تَعَالَى فَرَجَهُ الشَّريفَ وَرَزَقَنا الْفَوْزَ بِلِقَائِهِ.(2)
السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
با تبريک عيد الله الاکبر، عيد مبارک غدير، عيد فرخنده اکمال دين، اتمام نعمت و گزينش اسلام به عنوان دين جهاني و جاوداني، اين چند کلمه را به حضور بزرگان و عزيزان حاضر در اين جلسه ملکوتي و
ص: 139
ولایي که فرشتگان، شرف حضور در آن را غنيمت و افتخار مي دانند تقديم مي دارم:
نصوص صريحه بر ولايت و خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) در کتاب و سنّت اگرچه بسيار است امّا در يک تقسيم بر دو قسم مي باشد: نصّ جلي و نصّ خفي.
نصوص جليّه قرآنيه، مثل آيه کريمه مباهله(1)، و آيه شريفه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾...(2)
و سایر آيات است که شماري از آنها را در کتاب شريف خصائص
الوحي المبين في مناقب امير المؤمنين(علیه السلام) ابن بطريق با سندهاي معتبر از محدّثين و ارباب جوامع، صحاح و مسانيد عامّه روايت نموده است.(3)
نصوص جليّه متواتره نبويّه هم، مانند حديث مشهور منزلت(4) و
ص: 140
احاديث ديگر است که اعظم، اشهر و اتمّ آنها، حديث شريف غدير،آن ابلاغ و اعلام عام است که در تاريخ حيات رسالت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) مانند آن همايش بزرگ، روزي عظيم تر و رسمي تر نيست، همايشي که همه سران اصحاب و خيل انبوه حاج که تا آن روز مثل آن سابقه نداشت در آن حضور داشتند.
روزي که در تعالي و عظمت، با روز بعثت حضرت خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) هم طراز است.
هر دو آغاز است و هر دو يوم الله الاکبر است. براي اين دو روز، روز سوم، روز ظهور مصلح يگانه آخرالزمان، منجي عالم بشريت، عدل کل و موعود رسل، حضرت قائم آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين است، شخصيّت بلندپايه اي که انبيا و صحف آسماني به ظهور او بشارت داده اند و «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً»(1) از اوصاف مختصّه او است و «هُوَ الَّذي يَفْتَحُ اللهُ عَلى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَها»(2)
برنامه قيام و اقدام او است.
ص: 141
حديثِ فراتر از تواتر غدير، از أنصّ نصوص جليّه است که درجهت کثرت روات از صحابه، تابعين و تابعين تابعين و همه جهات اعتبار، حديثي برتر از آن وجود ندارد از کتاب هاي مربوط به اين حديث و اسناد و الفاظ آن به تنهایي کتابخانه اي بزرگ تشکيل مي شود.
نصوص خفيّه نيز در کنار نصوص جليّه، موقعيتي بسيار ارزشمند و محکم دارند و ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(علیه السلام) و سایر ائمّه طاهرين(علیهم السلام) را اثبات مي نمايند.
بخش نصوص خفيّه، بخشي وسيع و جامع است. کتاب اَلفين علامه حلّي رضوان الله تعالی عليه را مي توان دو هزار دليل از اين ادلّه خفيّه شمرد.
در عين حالي که اين نصوص را خفيّه عنوان مي نمايند، هيچ خفایي در دلالت آنها بر ولايت ائمه طاهرين(علیهم السلام) مخصوصاً اميرالمؤمنين(علیه السلام) نيست. از اين نصوص خفيّه، آيات قرآنيه اي است که به طور استفهام همه را مخاطب قرار داده است، مثل:
﴿أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾؛(1)
ص: 142
يا
﴿مَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ﴾؛(1)
يا
﴿هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ﴾.(2)
از اين آيات به وضوح، از نظر اظهر مصاديق، احقّ بودن اميرالمؤمنين(علیه السلام) به امر خلافت، امامت و هدايت استفاده مي شود. پيام همه اين است، بينا نه کور، عالم نه جاهل، فاضل نه مفضول، علي(علیه السلام) نه ديگران.
موضوع تفضيل فاضل بر مفضول و افضل بر فاضل و تقبيح تفضيل فاضل بر افضل و مفضول بر فاضل، موضوع آيات متعدد قرآن کريم و روايات بسيار اهل بيت(علیهم السلام) و مواردي از احکام واجب و مستحب است و از هدايت هاي مهمّ قرآني و روایي است، و در همه امور مخصوصاً در ولايت ها و اختيارات يک اصل است که هر مسلمان و هر شخص خردمندي، بايد آن را برنامه قرار دهد و در انتخاب، اصلح را بر صالح و اليق را بر لايق برگزيند و اجمالاً برحسب فطرت هم، بشر اگر غرض هاي ديگري در بين نباشد به آن عملمي نمايد، رعايت اين
ص: 143
تعليمات و ارشادات در اصل نظام ديني و ولایي و خلافت پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از اهمّ مطالب و واجبات است.
به همين اصل، شخص امام(علیه السلام) اشاره فرموده و همه را مخاطب قرار داده است:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ فِيهِ»؛(1)
و فرموده است:
«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ».(2)
بر اين اساس و بر حسب اين آيات و روايات، يگانه شخصيّتي که پس از پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)؛ چه در حيات آن حضرت و چه بعد از آن، واجب الاطاعه و صاحب ولايت امر و منصوص من الله مي باشد، اميرالمؤمنين(علیه السلام) است، به قول جاحظ که در يکي از رساله ها به اين مضمون مي گويد که آنچه در اسلام، رأس فضایل، مکارم و مقامات است، چهار چيز مي باشد: ايمان به خدا، علم و دانایي، زهد و پرهيزکاري، و جهاد در راه دين و في سبيل الله.سپس مي گويد: از تمام علمای اسلام، اگر از کسي بپرسيم که اسبق و
ص: 144
اکمل در ايمان کيست؟ اولين کسي را که بر مي شمارند علي(علیه السلام) است و اگر درباره اعلم از همه اصحاب پيغمبر(صلی الله علیه و آله) سؤال کنيم، اول شخصي را که معرفي مي کنند علي(علیه السلام) است و اگر از آنها که در راه دين جهاد کردند و اسلام از برکت جهاد آنها برپا شد سؤال کنيم، باز هم، همه، اول علي(علیه السلام) را نام مي برند که تنها ثواب يک جهاد او از عبادت امّت تا روز قيامت بيشتر است و اگر از زهّاد صحابه و کساني که دنيا را ترک کرده و فريفته دنيا نشده باشند سؤال کنيم، همه، اسم علي(علیه السلام) را مي برند که يک لحظه به دنيا نظر نفرمود.(1)
غرض اينکه، دعوت اسلام، دعوت قرآن و دعوت تمام انبيا، دعوت به افضل و تقبيح تفضيل مفضول بر فاضل است که اصل و پايه محکم اعتقاد شيعه، مصداق تفضيل افضل بر فاضل است و مصداق دوم، عقيده ديگران است، که نصوصِ به اصطلاح خفيّه بر بطلان آن دلالت دارد و شناخت مصداق و مصاديق آن را به خود عرف واگذار کرده است؛ سنائي مي گويد:
احمد مرسل نشسته کي روا دارد خرد جان اسير سيرت بوجهل کافر داشتن و«يَقُولُونَ لِي فَضِّلْ عَلِيّاً عَلَيْهِم فَلَسْتُ أَقولُ التِبر أَعلَى مِنَ الحَصا
ص: 145
ألَم تَرَ أنَّ السَّيفَ يَزْري بِحَدِّهِ مَقالُكَ هذَا السَّيفُ أَحدَى مِنَ العَصا
إِذا أَنَا فَضَّلْتُ عَلِيّاً عَلَيْهِم أَکُنْ لِلَّذي فَضَّلْتُهُ مُتَنَقِّصاً»(1)
در پايان با عرض خاکساري و عجز و ناتواني از اظهار وجود و در عرصه اي که عرض وجود در آن شأن انبيا، اوليا، بزرگان و اعاظم اصحاب است پوزش مي طلبم.
اميد است اين هديه کمتر از ران ملخ در بارگاه ملکوتي عالم آل محمد(صلی الله علیه و آله) حضرت ثامن الائمه(علیه السلام) به شرف قبول متشرّفين به تقبيل عتبه مقدسه آن روضه شريفه و شرکت کنندگان در اين همايش مقدّس نايل شود.
إِنَّ الهَدايَا عَلى مِقْدارِ مُهْدِيها
ص: 146
مرد ولايت(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):
«ذِکرُ اللهِ عِبَادَةٌ، وَذِکْري وَذِکرُ عَليٍّ عِبَادَةٌ».(2)
الْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکينَ بِولايَةِ أَمِيرِ المُؤْمِنينَ وَالْأَئمَّةِ المَعْصُومينَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ لَاسيَّمَا مَوْلَانَا وَصَاحِبِ أَمْرِنَا بقيَّةِ اللهِ فِي الْأَرَضينَ أَرْوَاحُ الْعَالَمينَ لَهُ الفِداءُ.(3)
ص: 147
السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
با عرض ادب و احترام به عزيزان و نخبگاني که در اين همايش ولایي و جلسه نوراني با حضور خود نکوداشت يکي از شخصيّت هاي علم و فضيلت و خادمان مخلص مکتب اهل بيت(علیهم السلام) و احياگر اسناد محکم و متواتر ولايت حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) را گرامي داشته اند، چند کلمه اي پيرامون غدير و کتاب هایي که در ارتباط با اين حديث متواتر و مسلّم بين الفريقين نگاشته شده و بسط و گسترش آن، که در مصادر مختلف و علوم اسلامي وارد شده است تقديم مي دارم.
حديث غدير از حيث سند و کثرت راوي از صحابه، تابعين و تابعين تابعين و از جهت روايت در کتب صحاح، جوامع و مسانيد معتبر داراي جايگاهي است که يا نظير آن يافت نمي شود يا اگر يافت شود، قليل النظير است.
کتاب هایي که مختصّ به آن نوشته شده به عنوان کتاب «الولايه» که مؤلّفان آن از نامدارترين علمای اسلام و حفّاظ حديث بوده و علاوه بر علم حديث و تاريخ که به تفصيل، واقعه غدير در آن ذکر شده است در سایر علوم، مثل علم تفسير، علم لغت، علم رجال، علم کلام و علوم مناسب ديگر، اين واقعه بزرگ منعکس است؛ در ادبيات، در شعر و تاريخ شعرا از عصر رسالت، اشعار مربوط به غدير جلوه اي خاص
ص: 148
دارد. غدير، فرهنگ نوراني شيعه و عالم اسلام را جلوه و زيبایي بيشتر بخشيد.
يکي از رجال و قهرمانان تأليف و تصنيف پيرامون حديث و هم قطار بزرگاني، مانند سيّد مرتضي، سيّد رضي، علّامه حلّي، علّامه مجلسي و صاحب موسوعه بزرگ عبقات، علّامه اميني است.
علّامه اميني، دلباخته و شيفته آستان قدس علوي، مرد ولايت، پهلوان حمايت از حقّ، مجاهد في سبيل الله و در يک کلام و يک معرّفي جامع و تمام (مؤلّف موسوعه الغدير)؛ کتاب عصر ما و سند فخر دوره و زمان ما.
دائرة المعارف الغدير، کتاب جاويد و ماندگاري است که براي هرکسي که اهل انصاف باشد، حجّت کامله بالغه بر خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(علیه السلام) است. الغدير، دانشنامه و مجموعه فضایل علي(علیه السلام) است.
درود و رحمت خدا بر علّامه اميني که اين فخر بزرگ از آن او است که نام او و الغدير يادآور نام مبارک حضرت علي(علیه السلام) است.
اينجانب اين توفيقي را که نصيب ايشان شده، توفيق الهي و عنايت ربّاني مي دانم و امّا در عصر حاضر، وظيفه و واجب بزرگ شيعه،علما
ص: 149
و نويسندگان همه، شناساندن مکتب اهل بيت(علیهم السلام) و معارف و علوم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است. دعوت به اين مکتب، دعوت به اسلام ناب، دعوت به انسانيّت و دعوت به مکارم اخلاق است.
در پايان، اينجانب از همه کساني که اين افتخار نصيب آنها شده و اين همايش باشکوه را برپا داشته اند، تقدير و تشکّر مي کنم و مزيد توفيقات همگان را در اطاعت از دستورات شرع مقدّس اسلام و پيروي از اميرالمؤمنين(علیه السلام) از خداوند متعال مسئلت دارم.
والسلام عَلَی جَمِيع إِخْوانِنا المُؤْمِنينَ
ص: 150
15. پيروزی نهايی غدير(1)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرينَ﴾.(2)
الْحَمْدُ للهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ المُؤْمِنينَ وَأَوْلَادِهِ الْأَئمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْهُداة المَهْدِيّين وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَى سَيِّدِ الْأوَّلينَ وَالْآخِرينَ سَيِّدِنا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ
ص: 151
وَلَاسيَّما بَقِيَّةِ اللهِ فِي الْأَرَضِينَ مَوْلَانَا المُنْتَظَر الْمَهْدِي عَجَّلَ اللهُ تَعَالَى فَرَجهُ وَاللَّعْنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعينَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ.(1)
السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
سلام بر عيد غدير، عيد الله اکبر، سلام بر فرشتگان خدا که در ملکوت اعلا از اين عيد تجليل مي نمايند و در پيشگاه الوهيّت و ربوبيّت به ولايت علي(علیه السلام) تقرّب مي جويند.
سلام بر انبيا و پيغمبران، بر آدم صفيّ الله، نوح نجيّ الله، ابراهيم خليل الله، موسي کليم الله، عيسي روح الله و سلام ويژه و بالاتر و برتر از هر سلام بر حضرت محمّد مصطفي خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) كه در محافل ملكوتی قرب الهي، عيد سعيد غدير را گرامي مي دارند و به شيعيان متعهّد و مخلص اميرالمؤمنين(علیه السلام) دعا می كنند و شور و نشاط و وجد و انبساط آنها را در اين عيد مي ستايند.
ص: 152
عزيزان و بزرگان فرهيخته،عيد سعيد غدير فرصتي بسيار عزيز براي تجديد ميثاق با ولايت و بررسي سخناني است که رسانه ها، پيرامون اين حادثه بزرگ تاريخی به صورت نفی و اثبات پخش مي نمايند و بي وقفه، شب و روز ادامه دارد.
هرچند در اين رودررويي و طرح نظرات، پايه هاي محکم مذهب و حقّانيّت مباني اسلام و تشيع، استوارتر گشته و حق ظاهرتر مي شود ولي بايد در اين ايستگاه و جايگاه، مردان محقّق و باسابقه، ميدان داري نمايند و با حفظ وقار لازم در مباحث، کمال حق پژوهي پيروان اهل بيت(علیهم السلام) را نشان دهند.
سپاس خدا را كه ما در همه ميدان ها پيروزيم. منطق قرآن و عترت، منطق وحياني و ايماني است. آنان که اهل انصاف اند از رويداد بزرگ و تاريخي غدير خم همه مطالب را مي فهمند. از مثل يوم الدار و مصيبت بزرگ منع پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از کتابت وصيّت، حق را مي شناسند.
حديث طير(1)، حديث: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُها»(2)، حديث
ص: 153
منزلت(1)، آيه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾(2)، آيه: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً﴾(3)، آيه: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾(4)، آيه كريمه: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة﴾(5)، آيه: ﴿هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا في رَبِّهِمْ ﴾(6)، آيه: ﴿الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ سِرّاً وَعَلَانِيَةً﴾(7)، سوره «هَل أتى» و حديث غدير خم و نصوص بسيار ديگر، همه و هر يك ابلاغ و بيان ولايت اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) است.
پيام اين همه نصوص قرآنی و روایی و وحيانی اين است كه تبليغ
ص: 154
رسالت اسلام به ولايت حضرت علی(علیه السلام) كامل گرديد وهمه، اعلام اين است كه دين، ابتر نماند و پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) امّت بزرگ خود را مهمل و سرگردان نگذاشت.
اين نصوص، همه ابلاغ دين و اتمام حجّت بر جهانيان تا روز قيامت است و همه، بشارت و مژده نجات و دعوت به خير، صلاح، رستگاری و عدالت است. پس حجّت بر همه تمام است و راهی برای شانه خالی كردن از اين وظيفه بزرگ باقی نمی ماند.
مجمع علمی فرهنگی غدير و شركت كنندگان در اين اجلاس و جشن هايی كه در اطراف جهان برپا می شود همه بايد بر خود ببالند و قدر نعمت ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) را بشناسند. اين مجالس كه به نام مولا اميرالمؤمنين(علیه السلام) برگزار می شود ان شاء الله تعالی محلّ نزول فرشتگان آسمانی و منظور نظر مبارك نبیّ اكرم و ائمه معصومين(علیهم السلام) است.
در پايان از حضرات آقايان اساتيد و شركت كنندگان محترم و نيز از برگزاركنندگان ارجمند اين جلسه نورانی كمال تشكّر و تقدير دارم و از خداوند متعال مسئلت می كنم كه زحمات و خدمات همه عزيزان، مورد نظر كيميا اثر حضرت بقية الله الاعظم ارواح
العالمين له الفداء قرار گرفته و مشمول دعای خاص آن حضرت باشند و در جوار مضجع شريف و
ص: 155
مقدّس حضرت ثامن الائمه(علیهم السلام) بيش ازپيش به ابلاغ رسالتغدير كه وظيفه شيعيان مخلص در اين زمان می باشد موفّق و مؤيّد باشند.
ثبّتنا الله وإيّاکم بولاية أمير المؤمنين والأئمّة المعصومين(علیهم السلام)
ص: 156
1. در اين بخش گزيده ای از بيانات معظّم له در ديدارهای مرتبط با غدير گردآوری شده است.
ص: 157
ص: 158
حفظ و ترويج آثار غديری(1)
بايد مردم را با فضايل اهل بيت(علیهم السلام) آشنا كنيم چرا كه هر کمبود و نقصي كه در جامعه مشاهده مي شود، ناشي از عدم آشنايي مردم با معارف و فضايل اهل بيت(علیهم السلام) است.
در روايات است که: «هرکسي فضيلتي از فضايل اميرالمؤمنين(علیه السلام) را کتابت کند، مادامي که اسمي و اثري از آن نوشته باقي باشد ملائکه براي او استغفار مي کنند»(2)؛
و اين اهمّيّت ذکر فضايل و احياي امر
ص: 159
اهل بيت(علیهم السلام) در جامعه را يادآوري مي نمايد.
بايد هرچه بيشتر با فضايل و علوم اهل بيت(علیهم السلام) آشنا شويم و بدانيم که در الهيّات، خداشناسي و ساير حوزه ها از قرآن و اهل بيت(علیهم السلام) الهام بگيريم كه حيات ديني و اجتماعي ما در گرو آشنايي بيشتر جامعه با اهل بيت و هدايت هاي اهل بيت(علیهم السلام) است.
حديث غدير آن قدر مهمّ و باعظمت است كه پيرامون آن كتاب های زيادی توسّط بزرگان نوشته شده است.
اكنون هم بايد شيعه و به خصوص حوزه، به کتب و آثار علماي گذشته توجه زيادی داشته باشد و طلاب مطالعات کافي و وافي در اين كتب داشته باشند تا بتوانند پاسخ گوی شبهات باشند.
يکي از مظلوميّت هاي اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) اين است که عليه پدر بزرگوار ايشان حضرت ابوطالب(علیه السلام) که در اساس، بقا و پيشرفت اسلام نقش غير قابل انکاری داشت، شبهه مطرح می كنند و با اين جسارت ها می خواهند شخصيّت ممتاز آن بزرگوار را خدشه دار نمايند. بايد حوزه پاسخ گوی شبهاتی كه در مورد ايشان مطرح می شود باشد و شخصيّت الهی و بی نظير حضرت ابوطالب(علیه السلام) را به همگان معرفی كند.
ص: 160
2. وظيفه خادمان غدير(1)
قال الله تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرينَ﴾.(2)
گرچه در اسلام جشن هاي کبير است خوبتر از هرچه جشن عيد غدير است
ز آنکه در اين عيد دست عهد پيامبر بود به دستي که دست ربّ قدير است
بنده از همه عزيزاني که در اين برنامه بسيار مقدّسِ تعظيم امرولايت
ص: 161
اميرالمؤمنين(علیه السلام) و احيای روز بزرگ غدير شركت و اهتمام دارند و هدفشان اين است كه مردم بهتر و باشكوه تر بتوانند اين جشن بزرگ را برگزار کنند و به معاني، اهداف و پيام هايي که اين جشن و عيد دارد بيشتر آشنا شوند تشكر می كنم.
هيچ آيه اي از قرآن مجيد در معنا و ابلاغ مانند آيه تبليغ نيست كه می فرمايد:
﴿ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛(1)
يعنی اگر ما بتوانيم ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) را به دنيا برسانيم و ابلاغ کنيم، تمام رسالت و پيام هاي حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) و بعد تمام رسالت انبيای الهی ابلاغ شده است:
نام احمد نام جمله انبياست چون که صد آمد نود هم پيش ماست
تأکيدي که خداوند متعال در اين آيه شريفه نسبت به امر ولايت دارد، مسئله اي است که خود لحن آيه بر آن دلالت می كند و چنين آيه اي جز در امري به اهمّيّت امر ولايت نازل نمي شود. آيا بعد از
ص: 162
آن همه مطالب و ابلاغاتي که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)فرمودند و همه احکام را بيان کردند، مطلب مهم ديگری غير از مسئله مبنايي ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) باقی مانده بود؟
مسئله ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) از زمان شخص مبارك پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) هم مطرح بود. اینکه ايشان فرموده اند:
«أَنْتَ مِنّي بِمَنْزلَةِ هارُونَ مِنْ موُسَى إِلَّا أَنّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدي»؛(1)
اگرچه برخي برداشت مي کنند که معنايش اعلام خلافت اميرالمؤمنين(علیه السلام) بعد از پيغمبر(صلی الله علیه و آله) است، ولی اين طور نيست، بلکه همان طوري که هارون در حيات حضرت موسی با او بود و مقام پيامبری هم داشت، اميرالمؤمنين(علیه السلام) در زمان حيات پيامبر(صلی الله علیه و آله) ولايت داشت و تنها فرق اين بود كه «أنّهُ لا نَبِيَّ بَعْدي» نبوّت به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ختم شد.
آيه شريفه: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ
ص: 163
وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ﴾(1) هم بر همين مطلب دلالت دارد، يعنی می فرمايد در همان زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیه السلام) وليّ و امام بوده است و اين ولايت منحصر به جانشيني حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نمي شود.
البته احترامي که اميرالمؤمنين(علیه السلام) نسبت به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) داشتند احدي از مخلوقات نداشت، يعني آن عظمتي که اميرالمؤمنين(علیه السلام) از آن حضرت درک مي کردند كسي نمي توانست آن را درک کند.
به همين خاطر است كه بسياري از علوم صادره از اميرالمؤمنين(علیه السلام) بعد از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) بوده است، به اين معنا كه در حيات پيامبر اكرم(علیه السلام)، اميرالمؤمنين(علیه السلام) خودش را فاني در وجود ايشان مي دانسته است و در مقابل، کساني هم بودند كه گاهي اوقات با نادانی و جهالت در مقابل وجود مبارك پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) عرض وجود مي کردند.
شما اين خطبه هاي بسيار برجسته ای که از حضرت علی(علیه السلام) در مورد الهيّات و معارف است ببينيد. آنها را بعد از حضرترسول(صلی الله علیه و آله) ايراد فرموده اند كه دلالت بر اين دارد كه ايشان در مقابل حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نمي خواستند ذرّه ای عرض وجود کنند.
ص: 164
وقتی آيه: ﴿وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ ﴾(1) در سال سوم هجرت نازل شد و پيغمبر مأمور به انذار قوم و قبيله اش با آن کيفيت گرديد كه مثل توماس کارلايل(2)
هم درکتاب «الأبطال» اين قضيه را مفصّل نقل كرده است، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در آن مجلس خطاب به جمعيّت سه مرتبه فرمودند که: «کدام يک از شما اول با من بيعت مي کنيد که هرکسی ابتدا بيعت کند خليفه من می باشد»، هيچ کسی غير از اميرالمؤمنين(علیه السلام) جواب نداد چرا كه بيچاره ها نمي توانستند بفهمند كه اين دعوت و دين چطور جلو مي رود و دنيا را فتح مي کند.
اينها نکات مهمّي از زندگي اميرالمؤمنين(علیه السلام) است كه بايد بررسي شود و در مورد آن كتاب ها نوشته شود تا مردم با اين مطالب آشنا شوند.
حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) مي فرمايد:«لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَالْغِيَاضَ أَقْلَامٌ وَالْإِنْسَ كُتَّابٌ وَالْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ».(3)
ص: 165
اين کلام پيامبری است كه ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحى﴾.(1)
كلام، كلام يك فرد عادّي نيست که بگوييم حساب نشده به زبان جاري شده است و مثل تعريف ها و مدح هايي که ما از هم مي کنيم نيست.
حال امثال بنده اصلاً قادر نيستيم در فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) سخن بگوييم.
کتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه»(2)
اعتراف به فضایل اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) تنها مخصوص مسلمانان نيست. يكی از دانشمندان اسلام شناس به نام جرج جرداق مسيحی كتابی نوشته است به نام «الامام
علی صوت العدالة الانسانيه» كه قبل از آنكه آن را به كسی اهدا كند، نسخه ای از آن را به همراه نامه ای به حضرت آيت الله العظمی بروجردي اهدا نموده بود.
در يكي از روزها كه حقير خدمت ايشان بودم اين نامه را به مندادند تا مطالعه كنم.
ص: 166
اين دانشمند مسيحي نوشته بود كه من در حالات، سيره و تاريخ زندگي امام علي(علیه السلام) مطالعه كرده ام و در آن، به اصول، مباني و معاني بزرگي كه تازه بشريّتِ امروز و مخصوصاً دنياي غرب ادعاي رسيدن به آن معاني و پيشنهاد آن مباني را دارد رسيده ام و اسلام شناسان و خاورشناسان غربي اگر چه كم وبيش اين معاني را در زندگي آن امام عظيم درك كرده اند اما نخواسته اند قبول كنند كه اين افتخار براي شرق است و من دريغ دانستم كه چنين شخصيّت بزرگي در شرق باشد و قدرش مخفي بماند، لذا اين كتاب را نوشتم و چون مسيحي هستم كسي نمي تواند مرا نسبت به بيان مراتب بلند امام به تعصّب نسبت دهد.
ايشان در ادامه نوشته بود كه شما (حضرت آيت الله العظمی بروجردي) بعد از مطالعه، تصديق مي نماييد كه «إِنّي أنْصَفْتُ الإِمامَ بَعْضَ الإِنْصَافِ».
مقصود اینکه در جامعه اسلامی هيچ کسي به قدر اميرالمؤمنين(علیه السلام) مظلوم نيست، شخصيّتي که حتي مسيحيان اين گونه در فضلش می نويسند در بين ما اين قدر ناشناخته است. بايد ذكر و نام اميرالمؤمنين(علیه السلام) و فضایل آن حضرت را در جامعه ترويج وتبليغ كنيم تا بتوانيم قطره ای از فضایل آن حضرت را بيان كنيم.
ص: 167
شما بايد خدمت به مكتب ولايت را گرامي بداريد و به آن افتخار نماييد. البته در عين حال که جشن ها و مراسم سرور در روز غدير برگزار می شود بايد مراقب ظواهر شرعي بود كه خدای ناكرده به اسم هنر دچار معصيت نشويم و اين کار بزرگ و الهی را آلوده نکنيم و همان گونه رفتار نماييم كه مناسب شئون ولايي اميرالمؤمنين(علیه السلام) باشد.
ص: 168
3. مدافعان ولايت(1)
بايد همگان در آيه: ﴿يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إلَيْكَ ...(2)﴾ تدبّر كنند و بينديشند. تأمّل كنند كه چه موضوع مهمّی غير از اعلام ولايت می تواند باشد كه خداوند امر فرموده با اين كيفيّت تبليغ شود.
شما اين آيه را كنار آيه اکمال دين:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾؛(3)
بگذاريد. آيا غير از ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام)، مطلب ديگريفهميده می شود؟
ص: 169
آن قدر غدير خم اهميّت دارد و روشن است كه ابوالمعالي جوينی می گويد: «در بغداد در نزد صحافی يک جلد کتاب ديدم که بر آن نوشته شده بود: جلد بیست و هشتم از طرق حديث: «مَنْ كُنْتُ مولاهُ» كه جلد بیست و نهم بعد از آن می آيد».(1)
همه علما هم به مناسبت هاي مختلف متعرّض حديث غدير شده اند. عالمي که در علم لغت کتاب نوشته در ارتباط با کلمات «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ» سخن رانده است، عالم رجالی، دانشمند علم حديث، محقّق در تاريخ و همه و همه در اين باب به سخن پرداخته اند.
هويّت و شخصيّت ما عجين با مسئله غدير است. بايد از غدير تجليل کنيم و برنامه هاي آن را باشکوه تر برگزار کنيم.
فرهنگ ما، فرهنگ اسلام و عدالت، ايمان و پرهيزکاري و فرهنگ غدير است. افتخار هم مي کنيم که ملتزم به شخصيّتي هستيم که بعد از وجود پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله)، شخصيّت ممتاز جهان اسلام است.
هرکس بايد در هر حدّي که مي تواند از حدود و ثغور دين و ولايت که مورد نظر حضرت اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) است، دفاع کند و ولايتش
ص: 170
را نگه بدارد و در هجومي که به دين و ولايت مي شود، در مقام دفاع و ايستادگي باشد.
ص: 171
4. اساس دين(1)
همه شيعيان در هر نقطه از دنيا که باشند بايد غدير را گرامي داشته و تجليل کنند. البته وجود ستاد و تشکيلاتي در قم براي بزرگداشت ايّام دهه غدير امري لازم بود تا در طول سال روي اين مسئله کار کنند كه اين مراسم با شکوه و عظمت بيشتري برگزار شود.
اگر کسي يک دنيا عمر داشته باشد و تمام اعمال صالحه را انجام دهد و به همه پيامبران هم عشق بورزد ولي از ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) محروم باشد در روز قيامت از هيچ يک از اعمال بهره اي نمي برد، چرا که شرط قبولي اعمال و عبادات، قبول ولايت اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين(علیهم السلام) است و سعادت دنيا و آخرت به واسطه اينها است و اگر جامعه اي بخواهد سعادتمند باشد، راهش تمسّك به ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) است.
ص: 172
علی(علیه السلام) افضل اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله)
ايمان به خدا، جهاد، زهد و علم چهار صفتي هستند که مسلمان ها اعتقاد دارند اگر اين صفات در کسي جمع شود، در فضيلتش از همه اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) بالاتر است.
اميرالمؤمنين(علیه السلام) اعلا درجه اين صفات را دارا هستند و ما در هيچ يک از صفات، بالاتر از او را سراغ نداريم و حتي غير مسلمان ها هم به اين امر اعتراف دارند.
ص: 173
5. معرفت افزایی نسبت به ولايت(1)
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در روايتی فضایل و مناقب اميرالمؤمنين حضرت علي(علیه السلام) را غير قابل شمارش دانسته اند:
«لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَالْغِيَاضَ أَقْلَامٌ وَالْإِنْسَ كُتَّابٌ وَالْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ».(2)
از اين رو شناخت و آگاهي ما نسبت به حضرت علي(علیه السلام) هر چقدر هم باشد، باز هم اندک است و ما بايد شناختمان را نسبت به ايشان افزايش دهيم و نسل جوان را با معارف حقّه اهل بيت(علیهم السلام) آشنا سازيم.
ص: 174
کتاب ارزشمند الغدير علّامه اميني(قدس سره)، احياکننده ولايت است و احيای اين كتاب و خدمت به ترويج اين اثر ارزشمند، توفيق بزرگی است كه نصيب شما عزيزان شده است. قدر خود را بدانيد و بدانيد هر چقدر هم شکر خدا را به جاي آوريد، باز هم اندک است.
ص: 175
6. جهانی مشتاق مكتب غدير(1)
کساني که خود را در احياي امر اهل بيت(علیهم السلام) مخصوصاً احيای مكتب غدير وقف کرده اند بايد قدر خويش را بدانند و از اين فرصت بهترين بهره ها را بگيرند و بدانند که چنين توفيقي براي هرکسي فراهم نمي شود.
تلاش براي بزرگداشت غدير و برگزاري جشن هاي آن، نياز به ذوق و اشتياق فراوان دارد که از عهده هرکسي بر نمي آيد و تنها کساني که مشتاق اهل بيت(علیهم السلام) هستند چنين توفيقي را به دست مي آورند، زيرا اين کار بسيار سنگين است و بدون عشق به اهل بيت(علیهم السلام) محقق نمي شود.
امروز حقيقت و نورانيّت اميرالمؤمنين و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر کسي
ص: 176
مخفي نمانده است به گونه اي که شرق و غرب به دنبال آن هستند و مي خواهند از اين مکتب کسب معرفت کنند.
همه شيعيان در هر نقطه ای از دنيا که باشند بايد غدير را گرامي داشته و تجليل کنند، ولي شهر مشهد مقدّس با توجه به سابقه تشيّع و ولايت مداري و به مناسبت وجود حرم حضرت رضا(علیه السلام) اختصاصاتي دارد که شايسته است برنامه هاي بزرگداشت غدير در مشهد مورد الگو و سرمشق ديگران باشد.
ص: 177
7. ذی الحجّه، ماه ولايت(1)
از آيات تبليغ،(2)
تطهير،(3)
ولايت،(4)
خاتم بخشي(5)
و سوره «هَلْ أتي»، استفاده مي شود که مسئله ابلاغ و اعلام ولايت مولاي متقيان حضرت علي(علیه السلام) اصل دين و اساس اسلام است و وظيفه تبليغ آن، نه تنها براي شخص حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بود بلکه در تمام اعصار و زمان ها، وظيفه همه مسلمانان و مؤمنين مي باشد و بدون آن، ايمان افراد ناقص خواهد ماند.
ص: 178
واقعه غدير را شيعه و سنّي در کتاب هاي خود از زمان هاي گذشته تا به امروز آورده اند و شايد بتوان گفت آن قدر که کتاب درباره غدير نوشته شده است درباره موضوعات ديگر نوشته نشده است.
موضوع غدير آن قدر روشن و واضح است که هرکس مختصر انصافي داشته باشد آن را قبول مي کند و انکار آن يعني انکار آفتاب و روشنايي آن.
همه ماه ذی الحجة الحرام، ماه ولايت و امامت است. در روز بيست و چهارم و بيست و پنجم اين ماه نيز آياتي درباره فضایل اميرالمؤمنين و اهل بيت(علیهم السلام) نازل گرديده که شيعيان بايد علاوه بر روز غدير، آن روزها را هم محترم شمرده و به آن افتخار نمايند.
آيه شريفه:
﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ﴾؛(1)
به اتّفاق همه علما و مفسرين سنّي و شيعه درباره خاتم بخشي حضرت
ص: 179
علي(علیه السلام) بوده است که در روز بيست و چهارم اين ماهنازل شده است(1) و همچنين آيه مبارکه مباهله(2) در اين روز درباره فضيلت اميرالمؤمنين، حضرت صديقه طاهره، امام حسن و امام حسين(علیهم السلام) نازل شده است(3)
که در اين آيه، حضرت علي(علیه السلام) نفس و جان رسول الله(صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند معرّفي شده است.
همچنين روز نزول آيه شريفه تطهير،(4)
روز بيست و چهارم مي باشد(5) و روز بيست و پنجم، آياتي از سوره شريفه انسان درباره فضايل اهل بيت(علیهم
السلام) نازل گشته است(6) که لازم است همه شيعيان اين روزها را براي يکديگر يادآوري کرده و آنها را مغتنم شمارند و به ديگران هم ابلاغ نمايند.
اعزام مبلّغان ديني به سراسر کشور جهت بزرگداشت عيد سعيدغدير،
ص: 180
کار بسيار ارزشمند و بزرگي است و بزرگواراني که اين امر مهم را بر عهده گرفته اند و اين روز الهي را با شکوه و عظمت در سراسر کشور برگزار مي کنند، افتخار بزرگي نصيب آنها شده است و اجر و ثواب فراواني در پيشگاه خداوند متعال دارند و بايد اين مسير را ادامه دهند.
ص: 181
8. غدیر و اهمیّت مديريّت در اسلام(1)
هركسی در دو آيه:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾؛(2)
و﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾؛(3)
ص: 182
دقّت كند و اهل انصاف باشد به يقين، پيام غدير را دريافت مي کند چرا كه مضامين اين دو آيه، خود گويا و آشکار است.
پيامبر(صلی الله علیه و آله) با وجود اینکه تمامي مسائل خداشناسي، توحيد، معاد و احکام فرعي، سياسي، اخلاقي و عبادي و همه آنچه را که لازمه يک جامعه متفکّر و پيشرو باشد براي مردم بيان کرده بودند و چيزي نمانده بود تا بيان شود، باز هم خداوند به ايشان مي فرمايند که: «اگر اين پيام را در حجّة الوداع نرساني، رسالت شما کامل نشده است».
اين مطلب نشان مي دهد که تعيين مديريت جامعه و شخص حضرت علي(علیه السلام) از بسياري از اين مطالب مهم تر است و بدون انجام اين پيام، رسالت ناقص حساب مي شود.
از هر فرد منصفي سؤال شود به يقين اعتراف مي کند که مديريّت جامعه در اسلام بسيار مهم است چرا كه در حجّة الوداع اين گونه پيامي به پيامبر(صلی الله علیه و آله) ابلاغ شد و از ايشان خواسته شد که جانشين خود را انتخاب کند تا مديريت جامعه بر اساس آن باشد. به همين دليل اين رفتار، اهميّت و جايگاه مديريت را در اسلام نشان مي دهد.
اگر مسئله مديريت بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله) مشخص نمي شد، پيام ايشان ناقص بود، زيرا دين اسلام جهان شمول است و بدون اعلام اين مديريت، پيام آن نيز کامل نمي شد.
ص: 183
البته افزون بر اين دو آيه قرآن کريم، روايات فراوان و متواتري در تفسير حادثه غدير و معرفي اميرالمؤمنين(علیه السلام) توسط پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله) وجود دارد که در کتب همه علماي بزرگ اسلام آمده و مورد اتّفاق همه و از وضوح و روشنی غير قابل انکار است.
ص: 184
9. سيره امام غدير(1)
دهه ولايت و عيد سعيد غدير خم را به همه شما عزيزان تبريك عرض می كنم و اميدوارم که همه از برکاتِ ولايت مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) بهره مند باشيم و خط ولايتِ اهل بيت(علیهم السلام) را نگه داريم و به لوازم آن ملتزم باشيم.
تمام شيعه و سنّي و دوست و دشمن به فضایل و مناقب، عدالت خواهي، عبادت، زهد، تقوا و پرهيزکاري حضرت علي(علیه السلام) اعتراف دارند.
ما که رهبر و امامي همچون اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) داريم بايد انتصاب به چنين شخصيّتي را افتخار بدانيم و قدر اين نعمت عظيم را بدانيم. بايد شيعه واقعي باشيم و در عمل نشان بدهيم كه پيرواميرالمؤمنين(علیه السلام) هستيم.
ص: 185
در روايات داريم كه اميرالمومنين علي(علیه السلام) نشست و برخاستش با مردم، عادي بود.(1)
آن حضرت هرگز صفات رذيله تکبّر و تحميل بر مردم در وجود مباركش نبود.
با وجود تمام کمالات و صفاتي که آن حضرت داشتند اگر کسي به حضور ايشان مي رسيد، آن بزرگوار را بسيار متواضع و فروتن مي يافت و معلوم نبود که ايشان فرمانرواي کشور پهناور اسلامي مي باشند. اگر کسي در محضر ايشان حاضر مي شد، هيبت اميرالمؤمنين وجودش را فرا نمي گرفت.
بايد از اینکه منتسب به چنين شخصيّت عظيمی هستيم افتخار کنيم، زيرا حتي دشمنان ايشان با شنيدن صفات و فضايل ايشان بي اختيار گريه مي کنند.
بايد اين اخلاق حسنه، عدالت خواهي و ظلم ستيزي در وجود همه شيعيان متبلور باشد گرچه براي ما ممکن نيست که اين صفات را تمام و کمال داشته باشيم، ولي بايد به اندازه توان، خود را به اين صفات نزديک کنيم.
در اسلام به طبقات محروم خيلي توجه شده است. حضرترسول
ص: 186
اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند:
«که خدايا مرا مسکين زنده بدار و مسکين بميران و مرا در قيامت در صف فقرا و مساکين محشور کن».(1)
البته مسکين و محتاج تنها به معناي اين نيست که انسان بيکار باشد و کاري نداشته باشد، بلکه يک معناي آن اين است که به دنبال رياست طلبي، دنياطلبي و جاه طلبي نباشد. به همين دليل حضرت از خداوند چنين خواسته اي داشتند تا خويش را به اين فضایل آراسته کنند.
حضرت علي(علیه السلام) يکي از فرماندهان و حاکمان کشور اسلامي خود را به واسطه شرکت در يک مهماني اشرافي و اعياني که عدّه زيادي از ثروتمندان در آن شرکت داشتند و فقرا و مستمندان از آن سفره رنگارنگ محروم بودند شديداً مورد مؤاخذه قرار داده و او را توبيخ نمودند.
امام نامه شديداللّحني به او نوشتند که با اين جملات آغاز مي شود:
«اي پسر حنيف، به من خبر رسيده است که يکي از مردان بصره تو را به سفره اي دعوت کرده است و تو به آنجا شتافته اي. خوردني هاي
ص: 187
نيکو برايت آورده اند و پي درپي ظرف هاي غذا در برابرت گذاشته اند. گمان نمي کردم مهماني مردي را بپذيري که نيازمندان را به جفا رانده باشد و تنها ثروتمندان را دعوت کرده باشد ...».(1)
بايد همه مسئولان اين نامه تاريخي را بخوانند که چگونه آن حضرت فرماندار خاطي خود را توبيخ کردند.
تمام زندگي حضرت علي(علیه السلام) عدالت، عبادت و بندگي خدا بود. در زهد، پارسايي و علم نمونه بود و صفت علم در ميان ساير صفاتش درخشش خاصّي داشت که يکي از آثار علمي ايشان کتاب نهج البلاغه است که افتخار بزرگي براي مکتب شيعه است.
متأسّفانه ما در مقام عمل و بهره بردن از کتاب گران قدر و ارزشمند نهج البلاغه فاصله زيادی داريم. بايد همه اهتمام كنند كه اين كتاب ارزشمند و عظيم كه واقعاً مظلوم واقع شده است را در جامعه رواج دهند.
ص: 188
10. مبلّغان غدير(1)
قال الله تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛(2)
وقال تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ﴾.(3)
بنده با كمال تشكر و عرض ادب و احترام، از خداوند متعال براي شما مسئلت توفيق مي كنم و اميدوارم كه مشمول عنايات خاصه آقا
ص: 189
حضرت وليّ عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشيد و در اين حركت و نهضتي كه الحمد لله فراهم شده است بتوانيد خدمات درخشاني را به ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) و آشنا كردن بيشتر مردم به مسائل ولایي را انجام دهيد، چرا كه هويّت ما، هويّت ولایي است و بايد تقويت شود و از اينكه ضعفي در اين هويّت پيدا شود بايد به شدّت جلوگيري نمود.
مسئله غدير، مسئله بسيار مهمّي است، البته ادلّه و نصوصي كه بر خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(علیه السلام) به طور متواتر دلالت دارد منحصر به غدير نيست، ليكن غدير به مناسبت اينكه پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در اين روز، برنامه بسيار باعظمتي را جهت معرّفي اميرالمؤمنين(علیه السلام) به عنوان وصيّ و امام بعد از خود برگزار كردند، بسيار مهمّ است. روز غدير با آن برنامه، فقط يك نصّ نيست بلكه يك ابلاغ بزرگ است. غدير، يك اخطار مهمّ به تمام مسلمان ها تا روز قيامت است كه مردم مسئله ولايت را فراموش نكنند.
در سال سوم بعثت وقتي كه آيه: «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(1) نازلشد، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) برنامه اي تشكيل داده و در مرتبه اول، دوم و سوم به خويشاوندان خويش فرمودند: «كدام يك از شما به من كمك مي كنيد و به من ايمان مي آوريد؟». در آن وقت براي كساني كه ايمان
ص: 190
كاملي نداشتند، پيش بيني پيشرفت آن چناني اسلام ممكن نبود و جواب مثبت ندادند. تنها كسي كه به خاطر ايمان كامل جواب داد، اميرالمؤمنين(علیه السلام) بود كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) در همان جا به خلافت اميرالمؤمنين(علیه السلام) تصريح فرمودند.(1)
ما در قرآن نصوصي داريم كه اينها را نصوص جليّه مينامند، و يك سري از آيات هم، نصوص خفيّه هستند.
نصوص جليّه، نصوصي است كه اگر اهل فهم و اطلاع اين آيات را بخوانند، صراحت آن بر ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) را متوجه مي شوند، مثل آيه شريفه:
﴿أَفَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلّاأَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ﴾؛(2)
يعني آيا شخصيّتي مثل اميرالمؤمنين(علیه السلام) با اين همه علوم و مقامات مي تواند مردم را هدايت كند يا كسي كه خودش هم بايد هدايت شود؟
ص: 191
شما آيه:
﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾؛(1)
و تفسير آن را ببينيد.
رواياتي از شيعه و اهل سنّت در تفسير اين آيه نقل شده است كه اصلاً قابل مناقشه نيست. پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مي فرمايد:
«أَنَا الْمُنْذِرُ وَعَلِيٌّ الْهَادِي مِنْ بَعْدِي، يَا عَلِيُّ بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ».(2)
ابن بطريق از شخصيّت هاي بزرگ علم حديث است كه مشايخبزرگي از اهل سنّت دارد. ايشان كتابي دارد به نام «خصائص الوحي المبين في مناقب امير المؤمنين(علیه السلام)». وي در اين كتاب، آياتي را كه راجع به اميرالمؤمنين(علیه السلام) است از كتب عامّه به سندهاي معتبر و از مشاهير خودشان نقل كرده است.(3) كتاب بسيار ارزشمند و مورد استفاده است
ص: 192
كه همه شما عزيزان بايد اين كتاب را بخوانيد.
ابن بطريق كتاب ديگري دارد به نام «العمده» كه مشحون از فضایل اهل بيت(علیهم السلام) است كه آن هم كتاب بسيار نفيس و ارزشمندي است و بايد مورد توجه قرار گيرد.
در ديگر روايات هم از طريق شيعه و اهل سنّت به مسئله ولايت اشاره شده است از باب نمونه اينكه فرمودند:
«لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ مِثْلَ مَا قَامَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ وَكَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ الله وَمُدَّ فِي عُمُرِهِ حَتَّى حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَى قَدَمَيْهِ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ مَظْلُوماً ثُمَّ لَمْ يُوَالِكَ يَا عَلِيُّ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَلَمْ يَدْخُلْهَا»؛(1)اگر كسي به قدر عمر رسالت نوح عبادت كند و به اندازه كوه احد طلا انفاق نمايد و... سپس ولايت اميرالمؤمنين را نداشته باشد بوي
ص: 193
بهشت را استشمام نمي كند و داخل آن نمي شود.
آري! فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) بيش از آن است كه تصوّر شود. پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مي فرمايد:
«إِنَّ اللهَ تَعَالَى جَعَلَ لِأَخِي فَضَائِلَ لَا تُحْصَى»؛(1)
كسي غير از خداوند نمي تواند فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) را احصا كند.
در جاي ديگري هم پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) خطاب به اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود:
«لَوْلَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ مَقَالَةً تَتَبَّعُ أُمَّتِي آثَارَ قَدَمَيْكَ فِي التُّرَابِ فَيُقَبِّلُونَه»؛(2)
اگر گروهي از امّت من آنچه را كه نصاري نسبت به عيسي گفتند درباره تو نمي گفتند، چيزهايي درباره تو مي گفتم كه امّت جا پاي تورا تبعيت مي كردند و آن را مي بوسيدند.
در مورد آيه:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ
ص: 194
تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛(1)
هم، انسان وقتي خود آيه را به تنهايي ببيند ملاحظه مي كند كه مطلب از نوع مطالب عادي نبوده، بلكه مطلبي بسيار بسيار بزرگ اتّفاق افتاده است. اينكه اگر در حجّة الوداع كه پيغمبر(صلی الله علیه و آله) همه مطالب اسلام را ابلاغ كرده بودند بااين حال آيه با اين بيان نازل مي شود، دليل بر اين است كه مسئله ولايت از مهم ترين اصول دين و جزء اركان اصلي اسلام است.
اينها همه دلالت بر اين دارد كه مسئله ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) بسيار باعظمت و مهم است. بايد اهميت اين مسئله را براي مردم ابلاغ كرد. بايد به مردم گفت كه هويّت ما، هويّت ولایي است و بايد آن را حفظ كنيم. در مقابل جرياناتي كه در اين زمان مي خواهند هويّت ديني مذهبي ما را تضعيف كنند و به وسيله كتاب، شعر و ديگرحرف ها به هويّت ما ضربه بزنند بايد به قوّت اين هويّت بيفزاييد. بايد به مردم يادآوري كنيد كه ما چنين هويّت درخشاني داريم. بايد خطبه مهم غدير را ترويج كنيد. بايد به همه مردم اعلام کرد که غدير يعني ولايت؛ غدير يعني هويّت و استقلال مذهبي.
ص: 195
به هرحال بنده از شما تشكّر مي كنم و آرزو داشتم كه اي کاش بنده در اين سفرهاي تبليغي غدير خدمت شما بودم و توفيقي كه براي شما فراهم شده است نصيب بنده هم مي شد. اميدوارم خدماتي كه انجام مي دهيد همه مورد قبول درگاه اقدس حضرت وليّ عصر(علیه السلام) قرار بگيرد.
ص: 196
نگهبانان ولايت(1)
قال الله تعالی:
﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾؛(2)
بنده اوّلاً توفيقاتي را که در احياي امر اهل بيت(علیهم السلام) مخصوصاً ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) و نشر فضایل و مناقب آن حضرت نصيب شما شده است تبريك عرض مي كنم.
شما عزيزان بايد در پيشگاه خداوند متعال از اين نعمت ولايت خيلي شاکر باشيد كه اگر انسان فاقد نعمت ولايت باشد، نعمت هاي
ص: 197
ديگر هر چقدر هم باشد بدون اين نعمت براي انسان اسبابفضيلت نمي شود. همه نعمت ها در جَنب نعمت عظيم ولايت ظهور مي کند و مورد استفاده صحيح و اسباب ترقّي و سير به مقامات بلند و تقرّب به خداوند متعال مي شود.
شما خدا را شاكر باشيد كه الحمدلله نعمت ولايت را تعظيم و تکريم مي کنيد و از نگهبانان اين عنوان بين مردم هستيد، البته نگهبان حقيقي مسئله ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام)، خداوند متعال است که در طول ازمنه، قرون و اعصار باوجود همه دشمناني که حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) داشته است و قدرت هاي مادّي، حكّام و ستمگراني که بودند و حتی اوضاعی كه در مثل روز عاشورا پيش آمد آن مصيبت بزرگي که نه سابقه داشت و نه بعدها محقّق خواهد شد كه دشمنان ولايت و اهل بيت(علیهم السلام) آن روز را برای خاندان رسالت و ولايت پايان وجود آنها و پايان بنی هاشم و پايان اسلام ناب می شمردند، از همان روز انوار ولايت بيش ازپيش تابيدن گرفت و وجود فناناپذير اهل بيت(علیهم السلام) بيشتر آشكار گرديد.
تشعشع بيش ازپيش نور ولايت باوجود همه دشمنی ها، همه علامت حقّانيت ولايت است. وقتی از خليل بن احمد پرسيدند:
ص: 198
«مَا تَقُولُ فِي شَأْنِ الْإمامِ عَلِيّ بنِ أَبِي طَالِبٍ؟».در توصيف اين موقعيت های تاريخی و مبارزه بين حق و باطل و پيروزی حق بر باطل چنين گفت:
«مَا أقُولُ في حَقِّ امْرءٍ كَتَمَتْ مَنَاقِبَهُ أَوْلِياؤُهُ خَوْفاً وَ أَعْداؤُهُ حَسَداً، ثُمَّ ظَهَرَ مِنْ بَيْنِ الْكَتْمَيْنِ مَا مَلَأَ الخَافقَيْنِ».(1)
می گويد: وضعيّت خاصي به وجود آمده بود که دشمن ها از روي دشمنی فضایل علي(علیه السلام) را کتمان مي کردند و دوستان هم از روی خوف و به خاطر ممنوعيّت نقل احاديث در قرن اول و دوم و بعد از آن به صورت هاي ديگر نمي توانستند اين فضایل را بگويند.
خليل بن احمد می گويد كه در بين اين دو کتمان، آن قدر از فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) ظاهر شد که شرق و غرب عالم را فرا گرفته است.
و چنان شد كه مثل شافعی بگويد:
أنَا عَبْدٌ لِلْفَتی اُنْزِلَ فِيهِ «هَلْ أَتی»(2)
ص: 199
و محدّثين معروف اهل سنّت در آن شرايط سخت، کتاب «فضایل»و «مناقب» اميرالمؤمنين(علیه السلام) نوشتند و اوضاع به نحوی پيش رفت که الآن در تمام شعب علوم اسلامي، مسئله غدير مطرح است. در علم تفسير، در علم اسباب نزول، در علم لغت، در حديث، در تاريخ، کتب تراجم و معرفة الصحابه و سایر علوم، حديث غدير مورد استشهاد محققان و علمای بزرگ واقع شده است.
بالأخره جايي نيست که مسئله غدير و ولايت اميرالمؤمنين(علیه السلام) و «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ»(1)
نباشد، يعني مي توانيم بگوييم که يقيني ترين کلامی که از پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به اتّفاق فريقين صادر شده است همين:
«مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذَا عَلِيٌّ مَولاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛(2)
است.
ص: 200
هيچ کسی نمي تواند اينها را انکار کند يا بگويد شک دارم و اگر كسی بگويد شک دارم معنايش اين است که کمال عناد و لجاج را دارد ومثل اين است که آفتاب را ببيند و بگويد كه شک دارم الآن آفتاب است و روز می باشد.
حديثی به اين كثرت اسانيد و مصادر اگر هم يافت شود بسيار نادر و كمياب است. در مورد اسناد حديث غدير هم، دانشمند بزرگ اهل سنّت ابوالمعالی جوينی می گويد که در بغداد در نزد صحافی يک جلد کتاب ديدم که بر آن نوشته شده بود:
«المجلدة الثامنة والعشرون من طرق قوله(صلی الله علیه و آله): «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ، ويتلوه المجلّدة التاسعة والعشرون؛ جلد بیست و هشتم از طرق حديث: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ» كه جلد بیست و نهم بعد از آن می آيد».(1)
بعضي از بزرگان و حفّاظ علم حديث، مثل ابن عقده كه مورد قبول همگان است و در علم حديث تا آنجا پيش رفته كه می گويد: «يکصد هزار حديث مسند حفظ دارم و سيصد هزار احاديث ديگر هم نقل مي کنم»،(2)
مخصوصاً کتاب «الولایه» دارند كه فقط مربوط به حديث غدير است نه روايات ديگر. حال در مورد چنين مطلب و مقامي واقعاً انسان مبهوت مي شود که چطور حرف بزند، چه بگويد و از کجا شروع کند؟
ص: 201
بهتر آن است كه در مورد فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) به كلام شخص پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) كه ﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى﴾(1) مراجعه كنيم، آنجا كه مي فرمايد:
«إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى جَعَلَ لِأَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَضَائِلَ لَا يُحْصِي عَدَدَهَا غَيْرُهُ»؛(2)
يعنی خداوند متعال براي برادرم علي بن ابي طالب فضایلي قرار داده است که آنها را غير از خداوند کسي قادر نيست حساب و احصا کند.
يا اينكه فرمود:
«وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْلَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَةِ»؛(3)
ص: 202
يعنی اگر گروهي از امّت من آنچه را كه نصاري نسبت به عيسي گفتند درباره تو نمي گفتند، چيزهايي درباره تو مي گفتم كه مسلمانان خاك پای تو را برای تبرّك برمی داشتند.
فضایل، مقامات و درجات معنوي بالا و ملکوتي حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) خيلي بيشتر از اين است که در تصوّر حتي علمايي که در اين رشته ها مقامات بلندی داشته و خيلی زحمت كشيده اند بيايد.
به طور مثال شاعر می گويد:
قِيلَ لِي: قُلْ لِعَلِّيٍ مَدْحاً
قُلْتُ هَلْ أَمْدَحُ مَنْ فِي فَضْلِهِ
اَلنّبِي الْمُصْطَفى قَالَ لَنا
وَضَعَ اللهُ عَلَی ظَهْري يَداً
وَعَلِيٌّ واضِعُ رِجْلَيهِ لي
مَدْحُهُ يَخْمَدُ ناراً مُؤْصَدَة
صَارَ ذُو اللُّبِ إلَی أَنْ عَبَدَهُ
لَيلَةَ الْمِعْراجِ لَمّا صَعِدَهُ
فَأَرانِي الْقَلْبَ إِنْ قَدْ بَرَّدَهُ
بِمَکَانٍ وَضَعَ اللهُ يَدَهُ»(1)
يا ميبدي كه از اهل سنّت است مطالبي در مدح اميرالمؤمنين(علیه السلام) دارد،
ص: 203
مثل اينکه می گويد:
بس که تابَد مهر حيدر هر دم از سيمای من آسمان را سرفرازی باشد از بالای منچون سخن گويم ز معراجش كه آن دوش نبيّ است
پاي در دامن كشد فكر فلك پيمای من
بعد مي گويد:
طبع من تا گشت چون دريا ز فيض مرتضی ابر گوهر بار جويد فيض از دريای من
و در آخر هم مي گويد:
ای صبا در گردنت خاكم ببر سوی نجف
بعد مُردن چون فرو ريزد ز هم اعضای من
نصوص هم در ولايت و فضيلت اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) بسيار زياد است ازجمله اين نصوص كثيره، سوره «هَلْ أتی» است كه وقتي انسان در نجف اشرف وارد حرم مطهّر می شود در کفشداري سمت راست روی كاشی اين شعر را در اين باره نوشته است:
«وسائلٌ هَلْ أَتَى نَصٌّ بِحَقِّ عَلِيٍّ أَجَبْتُهُ «هَلْ أتَى» نَصٌّ بِحَقِّ عَلِيٍّ»(1)
ص: 204
ج
می گويد: پرسش كننده اي پرسيد: آيا آيه اي در شأن علي نازل شده است؟ جواب دادم: سوره «هَلْ أتي» نصّ خداوند بر فضيلت اوست.
هيچ آيه اي نيست که در شأن مهاجر و انصار نازل شده باشد مگر اینکه در رأس آنها وجود مبارک حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام)است.
مثل ابن بطريق کتابي دارد مخصوص ذکر آياتي که در مدح و شأن اميرالمؤمنين(علیه السلام) نازل شده است به نام «خصائص
الوحي المبين في مناقب امير المؤمنين(علیه السلام)» وی تمام اينها را از کتب عامّه نقل کرده است با سندهايي که خودش داشته و مشايخي که دارا بوده است.(1)
يا جاحظ دانشمند بزرگ اهل سنّت در يکي از رساله ها به اين مضمون مي گويد که آنچه در اسلام، رأس فضایل، مکارم و مقامات است، چهار چيز مي باشد: ايمان به خدا، علم و دانایي، زهد و پرهيزکاري، و جهاد در راه دين و في سبيل الله.
سپس مي گويد: از تمام علمای اسلام، اگر از کسي بپرسيم که اسبق و اکمل در ايمان کيست؟ اولين کسي را که بر مي شمارند علي(علیه السلام) است و اگر درباره اعلم از همه اصحاب پيغمبر(صلی الله علیه و آله) سؤال کنيم، اول شخصي را که معرفي مي کنند علي(علیه السلام) است و اگر از آنها که در راه دين جهاد کردند و اسلام از برکت جهاد آنها برپا شد سؤال کنيم، باز هم، همه، اول علي(علیه السلام) را نام مي برند که تنها ثواب يک جهاد او از عبادت امّت تا روز قيامت بيشتر است و اگر از زهّاد
ص: 205
صحابه و کساني که دنيا را ترک کرده و فريفته دنيا نشده باشند سؤال کنيم، همه، اسم علي(علیه السلام) را مي برند که يک لحظه به دنيا نظر نفرمود.
همان طور كه او می گويد اميرالمؤمنين(علیه السلام) از هيچ کس سؤال نکرده است و هيچ کجا ننوشته اند که آن حضرت در جايي از کسي از صحابه مسئله اي پرسيده باشد. برعكس، آنها همه از علی(علیه السلام) می پرسيدند(1)
که يک نمونه اش همان است که عمر هفتاد و دو بار گفته بود:
«لَوْلَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»؛(2)
يا اينكه درباره غزواتی كه اميرالمؤمنين(علیه السلام) در آن شركت داشت، همين عمر می گفت:
«لَوْلَا سَيْفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الْإِسْلَامِ»؛(3) يعنی اگر شمشير علي نبود، ستوني براي اسلام بلند نمي شد.
اين در علم آن حضرت، امّا زهد آن حضرت هم بی نظير بود. اگر از زهّاد صحابه هم از هركسی بپرسيد، باز هم اميرالمؤمنين(علیه السلام) دررأس است، کسي که در تمام عمرش يک لحظه هم به دنيا متوجّه نشده بود.
ص: 206
يا قول عدي بن حاتم را که نقل مي کنند(1)
وقتی پيش معاويه می رود، معاويه می گويد: «أيْنَ الْطَّرَفَاتِ؟» (او سه پسر داشت؛ طريف و طارف و طرفه كه هر سه در رکاب اميرالمؤمنين(علیه السلام) در جنگ صفين کشته شدند).
عدی گفت: «همه در جنگ در رکاب علی کشته شدند».
معاويه گفت: «علی در حق تو به انصاف عمل نكرد كه فرزندان تو را به كشتن داد و فرزندان خود را باقی گذاشت»؟
وی در جواب گفت: « من به اميرالمؤمنين وفا نکردم که علي در دنيا نباشد و من در دنيا زنده باشم».
بعد هم علی رغم استکراهی كه داشت با اصرار زياد معاويه، به بيان فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) پرداخت. البته اين قضيه در مورد ضِرار بن ضمرة كِناني هم نقل شده كه در وصف اميرالمؤمنين(علیه السلام) نزد معاويه به زبان آورد. عبارت اين چنين است:
«كَانَ وَاللهِ بَعِيدَ الْمُدَى،شَدِيدَ الْقُوَى، يَقُولُ فَصْلًا، وَيَحْكُمُ عَدلًا يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ، وَتَنْطِقُ الْحِكْمَةُ عَلَى لِسَانِهِ، يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَزَهْرَتِهَا وَيَأْنَسُ بِاللَّيْلِ وَظُلْمَتِهِ، كَانَ وَاللهِ غَزِيرَ الدَّمْعَةِ، طَوِيلَ الْفِكْرَةِ، يُقَلِّبُ كَفَّهُوَيُخَاطِبُ نَفْسَهُ
ص: 207
يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا قَصُرَ وَمِنَ الطَّعَامِ مَا جَشَبَ، كَانَ وَاللهِ مَعَنَا كَأَحَدِنَا، يُدْنِينَا إِذَا أَتَيْنَاهُ، وَيُجِيبُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ، وَكَانَ مَعَ دُنُوِّهِ لَنَا وَقُرْبِهِ مِنَّا لَا نُكَلِّمُهُ هَيْبَةً لَهُ».(1)
نواحي و ابعاد عظمت اميرالمؤمنين(علیه السلام) يکي، دو تا و چند تا نيست و همان طور كه عرض كردم اصلاً قابل تصوّر نيست.
بايد فقط بگوييم:
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست
كه تر کنند سرانگشت و صفحه بشمارند
ص: 208
و نيز بگوييم:
تو را چنان که تويی هر نظر کجا بيند به قدر دانش خود هرکسی کند ادراکبنده مجدداً از زحمات و خدمات شما عزيزان که در اين زمان و اوضاع اين مقام و فضيلت را حائز هستيد كه فضایل اميرالمؤمنين(علیه السلام) و عيد غدير را گرامی بداريد و آن را ترويج كنيد تشكر می كنم و اميدوارم اسامي شما در دفتر خاصّ حضرت وليّ عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ثبت شده باشد.
ص: 209
ص: 210
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، الشریف الرضی، تحقیق صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.
3. الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، جلال لدین (م.911ق.)، بیروت، دار الفکر، 1416ق.
4. الاحتجاج، طبرسی، احمد بن علی (م.560ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386ق.
5. الاختصاص، مفید، محمد بن محمد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
6. ارشاد القلوب، دیلمی، حسن بن محمد (م.841ق.)، قم، الشریف الرضی، 1415ق.
7. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م.413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.
8. اسباب النزول، واحدی، علی بن احمد (م.468ق.)، القاهرة، مؤسّسة الحلبی، 1388ق.
ص: 211
9. الاستذکار، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م.463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 2000م.
10. اسنی المطالب فی مناقب الامام علی(علیه1. السلام)، جزری، شمس الدین محمد بن محمد (م.883ق.)، تهران، انتشارات نقش جهان.
11. الاعتقادات فی دین الامامیه، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.
12. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، دیلمی، حسن بن محمد (م.841ق.)، قم، مؤسّسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1408ق.
13. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن ( م.548ق.)، قم، مؤسّسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.
14. اعیان الشیعة، امین عاملی، سیدمحسن (م.1371ق.)، بیروت، دار التعارف، 1403ق.
15. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سید علی بن موسی(م.664ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1409ق.
16. الامالی، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.)، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.
17. الامالی، طوسی، محمد بن حسن (م.460ق.)، قم، دار الثقافة، 1414ق.
ص: 212
18. الامام علی صوت العدالة الانسانیه، جرداق، جرج، بیروت، دار و مکتبة الحیاة، 1391ق.
19. امان الامة من الضلال و الاختلاف، صافی1. گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.
20. الایضاح، ابن شاذان نیشابوری، فضل بن شاذان ازدی (م.260ق.)، تهران، انتشارات دانشگاه، 1363ش.
21. بحار الانوار، مجلسی، محمدباقر (م.1111ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
22. البدایة و النهایه، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م.774ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
23. البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م.1107ق.)، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
24. بشارة المصطفی(صلی الله علیه و آله) ، لشیعة المرتضی(علیه السلام)، طبری، محمد بن ابی القاسم (م.525ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق.
25. بغیة الوعاة فی طبقات اللغوین و النحاة، سیوطی، جلال الدین (م.911ق.)، القاهرة، مطبعة السعادة، 1326ق.
26. بلاغات النساء، ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر (م.280ق.)، قم، مکتبة بصیرتی.
ص: 213
27. پیام غدیر، صافی گلپایگانی، لطف الله، مشکوة (فصلنامه)، مشهد، آستان قدس رضوی، ش30، 1370ش.
28. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، محمد بن احمد (م.748ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
29. تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر (م.310ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403ق.
30. تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، دیاربکری، حسین بن محمد (م.966ق.)، بیروت، دار صادر.
31. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م.463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417ق.
32. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن (م.571ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
33. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره، حسینی استرآبادی، سیدشرف الدین علی (م.965ق.)، قم، نشر اسلامی، 1409ق.
34. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م.قرن 4)، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
35. تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م.1091ق.)، تهران، مکتبة الصدر، 1416ق.
ص: 214
36. التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، فخر رازی، محمد بن عمر (م.606ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
37. تنقیح المقال فی علم الرجال، مامقانی، عبدالله (م.1351ق.)، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1427ق.
38. التوحید، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.)، قم، نشر اسلامی، 1398ق.
39. تهذیب الاحکام، طوسی، محمد بن حسن (م.460ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1364ق.
40. جامع السعادات، نراقی، محمدمهدی (م.1209ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان.
41. الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، سیوطی، جلال الدین (م.911ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
42. الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، قرطبی، محمد بن احمد (م.671ق.)، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364 ش.
43. الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه، حر عاملی، محمد بن حسن (م.1104ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان، 1384ق.
44. حلیة الابرار فی احوال محمد و آله الاطهار(علیهم السلام)، بحرانی، سید هاشم حسینی (م.1107ق.)، قم، مؤسّسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.
45. خصائص الائمة(علیهم السلام)، سید رضی، محمد بن حسین (م.406ق.)،
ص: 215
مشهد، آستان قدس رضوی، 1406ق.
46. خصائص الوحی المبین، ابن بطریق، یحیی بن حسن (م.600ق.)، قم، دار القرآن الکریم، 1417ق.
47. الدر المنثور في تفسیر بالمأثور، سیوطی، جلال الدین (م.911ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.
48. الدعاء، طبرانی، سلیمان بن احمد (م.360ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1413ق.
49. دعائم الاسلام، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م.363ق.)، القاهرة، دار المعارف، 1383ق.
50. دلائل الامامه، طبری امامی، محمد بن جریر (م.قرن 5)، قم،1. مؤسسة البعثة، 1413ق.
51. رسائل الجاحظ (الکلامیة)، جاحظ، عمرو بن بحر (م.255ق.)، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 2002م.
52. ربیع الابرار و نصوص الاخبار، زمخشری، محمود بن عمر (م.538ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، 1412ق.
53. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، مجلسی، محمدتقی (م.1070ق.)، قم، مؤسسة فرهنگ اسلامی کوشانبور، 1406ق.
54. الروضة المختارة (شرح القصائد العلویات السبع)، ابن ابی الحدید، عزالدین (م.656ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی.
ص: 216
55. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م.508ق.)، قم، الشریف الرضی، 1375ش.
56. الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، شاذان قمی، شاذان بن جبرئیل، (م.660ق.)، قم، مکتبة الامین، 1423ق.
57. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، افندی اصفهانی، عبدالله (م.1130ق.).
58. زاد المعاد، مجلسی، محمدباقر (م.1111ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، 1423ق.
59. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، محدّث قمی، عباس (م.1359ق.)، تهران، دار الاُسوة، 1416ق.
60. سنن ابی داود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م.275ق.)، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
61. سنن الترمذی، ترمذی، محمد بن عیسی (م.279ق.)، بیروت، دار الفکر، 1403ق.
62. سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد (م.748ق.)، بیروت، مؤسّسة الرسالة، 1413ق.
63. السیرة الحلبیه، حلبی، علی بن برهان (م.1044ق.)، بیروت، دار المعرفة، 1400ق.
ص: 217
64. السیرة النبویه، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م.774ق.)، بیروت، دار المعرفة، 1396ق.
65. السیرة النبویه، ابن هشام، عبدالملک حمیری (م.8- 213ق.)، القاهرة، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383ق.
66. الشافی فی الامامة، سید مرتضی ، علی بن حسین (م.436ق.)، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1410ق.
67. شرح احقاق الحق، مرعشی نجفی، سيد شهاب الدین (م.1411ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1409ق.
68. شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار(علیهم السلام)، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م.363ق.)، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
69. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزّالدین (م.656ق.)، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق.
70. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م.506ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
71. صحیح البخاری، بخاری، محمد بن اسماعیل (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
72. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م.261ق.)، بیروت، دار الفکر.
ص: 218
73. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م.664ق.)، قم، مطبعة الخیام، 1399ق.
74. عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ابن بطریق، یحیی بن حسن (م.600ق.)، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
75. عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة. ابن ابی جمهور احسائی، محمد بن علی (م. 880ق.)، قم، مطبعة سیدالشهداء(علیه السلام)، 1403ق.
76. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، 1404ق.
77. غایة المرام و حجة الخصام، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م.1107ق.).
78. الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، امینی، عبدالحسین (م.1392ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1397ق.
79. فتح الباری شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفة.
80. فخر دوران (نکوداشت استاد اعظم و زعیم بزرگ جهان اسلام مرحوم آیة الله العظمی بروجردی(قدس سره) ، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی مدظلّه الشریف، 1394ش.
81. فرائد السمطین في فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذرینتهم(علیهم السلام)، جوینی، ابراهیم بن محمد (م.730ق.)، بیروت، مؤسّسة المحمودی، 1400ق.
ص: 219
82. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م.329ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1363ش.
83. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م.630ق)، بیروت، دار صادر، 1386ق.
84. کتاب سلیم بن قیس، هلالی عامری، سلیم بن قیس (م.85ق.)، قم، نشر الهادی، 1420ق.
85. کتاب السنه، ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو (م.287ق.)، بیروت، المکتب الاسلامی، 1413ق.
86. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر(علیهم السلام)، خزاز قمی، علی بن محمد (م.400ق.)، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
87. کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.)، قم، نشر اسلامی، 1405ق.
88. کنز العمّال في سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، علی (م.975ق.)، بیروت، مؤسّسة الرسالة، 1409ق.
89. کنز الفوائد، کراجکی، محمد بن علی (م.449ق.)، قم، مکتبة المصطفوی، 1369ش.
90. الکنی و الالقاب، محدّث قمی، عباس (م.1359ق.)، تهران، مکتبة الصدر.
91. مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ابن شاذان قمی، محمد بن احمد
ص: 220
(م.412ق.)، قم، مدرسة الامام المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1407ق.
92. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م.548ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، 1415ق.
93. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هیثمی، علی بن ابی بکر (م.807ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق.
94. المحاسن، برقی، احمد بن محمد (م.274ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1370ق.
95. المحتضر، حلّی، حسن بن سلیمان (م. قرن9)، المکتبة الحیدریة، 1424ق.
96. مسار الشیعة في مختصر تواریخ الشریعة، مفید، محمد بن محمد (م.413ق.)، بیروت، دار المفید، 1114ق.
97. مختصر بصائر الدرجات، حلی، حسن بن سلیمان (م.قرن9)، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریة، 1370ق.
98. مدینة معاجز الائمّة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م.1107ق.)، قم، مؤسّسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.
99. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین (م.346ق.)، قم، دار الهجرة، 1404ق.
100. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدّث نوری، میرزا حسین
ص: 221
(م.1320ق.)، بیروت، مؤسسة آل البیت(علیهم1. السلام) لاحیاء التراث، 1408ق.
101. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م.405ق.)، بیروت، دار المعرفه.
102. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م.241ق.)، بیروت، دار صادر.
103. مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، طبرسی، علی بن حسن (م. قرن 7)، قم، دار الحدیث، 1418ق.
104. المصباح، کفعمی، ابراهیم بن علی (م.905ق.)، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، 1403ق.
105. مصباح المتهجد، طوسی، محمد بن حسن (م.460ق.)، بیروت، مؤسّسة فقه الشیعة، 1411ق.
106. المصنف فی الاحادیث و الآثار، ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد (م.235ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
107. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م.360ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق.
108. مفاتیح الجنان، محدّث قمی، عباس (م.1359ق.)، قم، مکتبة العزیزی، 1385ش.
109. مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل (م.554ق.)، الشریف الرضی، 1392ق.
ص: 222
110. مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1412ق.
111. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م.558ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.
112. مناقب علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ابن مغازلی، علی بن محمد (م.483ق.)، قم، انتشارات سبط النبی(صلی الله علیه و آله)، 1426ق.
113. مناقب علی بن ابی طالب(علیه السلام)، ابن مردویه اصفهانی، احمد بن موسی (م.410ق.)، قم، دار الحدیث 1424ق.
114. المناقب، خوارزمی، موفق بن احمد (م.568ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
115. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(علیه السلام)، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت العظمی صافی گلپایگانی مدظلّه العالی، 1422ق.
116. نظم درر السمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین(علیهم السلام)، زرندی، محمد بن یوسف (م. 750 ق.) اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام) العامة، 1377ق.
117. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، حسن بن یوسف (م.726ق.)، قم، دار الهجرة، 1414ق.
ص: 223
118. الوافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م.1091ق.)، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام) العامة، 1406ق.
119. وسائل الشیعه، حرّ عاملی، محمد بن حسن (م.1104ق.)، قم، مؤسّسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1414ق.
120. ینابیع المودّة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تهران، دار الاُسوة، 1416ق.
ص: 224
تصویر
ص: 225
تصویر
ص: 226
تصویر
ص: 227
تصویر
ص: 228
تصویر
ص: 229
تصویر
ص: 230
تصویر
ص: 231